#خاطرات_اربعین #ارسالی_اعضا محرم بود ناراحت بودم که چرا دارن از خونه بیرونمون میکنن و من مجبورم به جای ده روز محرم فقط عاشورا گریه کنم به علاوه اونجا قم بود و دو ماه عزاداری می کردند
🖤🖤🖤شب عاشورا که رفتیم عزاداری به امام حسین گفتم:خودت شاهد باش من خواستم بیشتر بیام ولی نشد گفتم میشه دل شکسته من رو بخرے
💔💔💔یه هو به دلم انداخت ڪه شهادٺ
😳😳😳ترسیدم گفتم قد و قواره من به اینها نمیرسه باز گفت شهادت
بهونه ڪردم و گفتم:بعدا بهش فکر می کنم
ولی امام حسین ول نمی ڪرد مدام می آمد مدام میگفت مدام هم من بهونه می آوردم
☹قبل اینکه این اتفاق هم بیفته ماه رمضون خواب عجیبی درباره پیامبر می بینم همچنین اربعین که کلی امام رضا را صدا می زدم که کربلا
💔💔💔و با اینکه خواب امضای کربلا رو دیدم نصیبم نشد
💔😔معناے دو خواب رو از یک طلبه پرسیدم گفت یا اتفاقی افتاده یا می افته که مسیر زنگی ات رو به کلی تغییر میده
😳😍😍😍درست همون روز بود که همسر شهیدی را دیدم و همچنین در مدرسه کلیپی از شهید محمدرضا دهقان امیری دیدم.فکر کردم شهید را می شناسم اما هرچه فکر کردم چیزی به ذهنم نمی رسید.
🤔🤔🤔به کلاس که رفتم دیدم یکی از بچه ها کتابی را در دستش گرفته فوری آن را گرفتم و خواندم کتاب شهید دهقان بود
🙄نه اینکه به شهدا علاقه بسیار داشته باشم بلکه چون به کتاب علاقه زیادی داشتم
📚و بگم که درست روز شهادت داداشی محمدرضا باهاش رفیق شدم...۲۱آبان میشه یکسال
🥰😍😘 🌹🌹🌹اینم بگم که نماز خون شدنم طلبه شدن بابام چادری شدنم عاشق شهدا شدنم همه یک معجزه بود کاش میتونستم همه اش رو بگم ولی تو یه جمله:دنیامو مدیون حسین زهرا هستم
🌹🌹🌹و اومدن داداش رو مدیون اون اربعین و اون دل شکسته ام که امام حسین جاے اون دل شڪسته رو با داداش محـمـد پر ڪرد
#ارسالی_اعضا @shahid_dehghan