📜|
#خاطره
✨|#خادم_الشهدا
تو
خادم الشهدا بودی و از هیچ خدمتی دریغ نمیکردی. حاج حسین یکتا راهم همانجا دیدی. یک روز موقع ظهر بیسیم زدند که :<< همه جمع شید. حاج حسین یکتا داره می آد. >>
به قول علی شما هم که جوجه بسیجی بودید و عاشق اینکه فرمانده ها و قدیمی های جنگ را ببینید. هردو با لباس خاکی جلو رفتیدو سلام و علیک کردید. حاج حسین تورا بغل کرده و با مشت به پشت تو زده بود. و گفته بود :<< شما خادمید.
خادم رو باید زد. >>
علی را هم بی نصیب نگذاشته بود. بعد رو به پسرش کرده یود و گفته بودید:<< پسرم، اینا
خادم هستن،باید اینارو بزنی، هر چی بزنی هیچی نمیگن. >>
نمیدانم آنجا هم چشمانت از شیطنت برق زده بودیا خجالت کشیده بودی و سرت را پایین انداخته بودی؟ اصلا شاید هم سرخ شده بودی.
اما فکر که میکنم میبینم اصلا آدم خجالت کشیدن نیستی. به نظرم حتس بعید نبود که همان موقع توی دلت برای حاج حسین هم نقشه بکشی.
📝《
@shahid_dehghan 》
📝