کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید)
🔰فرازے از وصیتنامه
🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم...
ولے #حجاب ناموس اسلام
#حفظ بشه ...
#شهیـدمدافعحرمحسیـنحریرے
✨توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زینالدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود.
✨من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی میخواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آنوقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت میکنم.»
✨من برای آیتالله مشکینی(رض) خواندم، از خود بیخود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقتها که نماز میخوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟ آیت الله مشکینی (رض) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم.
✨هرکسی در این جمع حضور پیدا کند برای او یک افتخار است و دلیلش هم این است که شما یک ویژگی های برجسته ای دارید و آن اینکه اولا برای خدا هجرت کرده اید.
✨نفس مهاجر فی سبیل الله یک کار ارزشمند است که انسانی اگر در این مسیر حتی در راه هم بمیرد، شهید است. هر کسی برای خدا مهاجرتی انجام بدهد، از آنجایی که این مهاجرت برای خداست ولو اینکه در میدان جنگ هم شهید نشود، شهید است.
✨نکته دوم اینکه شما مجاهد هستید و برای جهاد آمده اید. این یک اجر بالایی دارد و کسی نمی تواند آن را قیمت گذاری کند و اجر ویژه ای دارد.
💫خداوند فرموده است: که جهاد یک دریچه خاص برای اولیای خدا است.
✍ سخنرانی سردار سلیمانی در جمع مدافعان حرم آبان 94
✨توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زینالدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود.
✨من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی میخواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آنوقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت میکنم.»
✨من برای آیتالله مشکینی(رض) خواندم، از خود بیخود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقتها که نماز میخوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟ آیت الله مشکینی (رض) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم.
✨توی جزیره مجنون جنوبی رفتم توی سنگر کوچکی بود. شهید زینالدین بود، شهید باکری بود. شهید کاظمی بود. آن روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جامانده بود.
✨من هیچ حس نکردم. یک جوان رعنایی بود. هیچ حس نکردم، هیچ آثاری از غم در چهره او ندیدم. وقتی میخواستند جنازه برادر او را بیاورند نگذاشت، گفت اگر دیگران را توانستید بیاورید جنازه برادر من را بیاورید. این آنوقت فرمانده گردان تو دفتر خودش این جمله را نوشته بود:« ای برادر عرب که تو به دنبال من میگردی و من به دنبال تو. قسم به خدا اگر شهیدم کنی، شفاعتت میکنم.»
✨من برای آیتالله مشکینی(رض) خواندم، از خود بیخود شد. وقتی آن جوان به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت من بعضی وقتها که نماز میخوانیم لباسمان خونی است، حکم این چیست؟ آیت الله مشکینی (رض) متأثر شد، گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم این نمازی که تو به آن مشکوک هستی بگیرم.