‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#محمدحسین_محمدخانی
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱

📎 انتشار با #ذکر_منبع

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
🕌 🕊 در حرم امام رضا ( علیه السلام) می گفت: « تا اشک به تو ندادند، داخل حرم نرو»

📿خودش در صحن قدم می زد ، ذکر می گفت، استغفار می کرد تا واقعاً گریه اش می گرفت، بعد می گفت : « بیا برویم نزدیک ضریح »؛ آنجا هم سلام می داد و زیاد جلو نمی رفت....



📚 برگرفته از کتاب « عمار حلب» ؛ زندگینامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی 🌷

شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢واکنش #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی پس از شهادت محمد حسین محمد خانی🥀 :

پس از شهادت محمد حسین محمد خانی، حاج قاسم سلیمانی با کلمات مقتدرانه او را اینگونه توصیف کرد: «رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و می‌گفتم مراقب خودت باش..

#شهید #محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
ایستادن پای امام زمان خویش
امروز ۱۶ آبان سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم
شهید #هادی_زاهد
شهید #علی_تمام_زاده
شهید #سید_اسماعیل_سیرت_نیا
شهید #میثم_مدواری
شهید #محمدحسین_محمدخانی


🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
💠بهش گفتـم :
🌹راضی‌ام شهیـد بشی
ولی الان نه ! تو هنوز جـوونی
تو جـواب بهم گفـت :
لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد🕊
حبیب ابن مظاهر نبرد !🖤

راوی : همسر شهید

🥀#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید #محمدحسین_محمدخانی 🕊
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ تصویری به مناسبت تولد شهید محمد حسین محمد خانی 🌺💫
.
🌷 تصاویری کمیاب از شهید #محمدحسین_محمدخانی
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
مداح بود.
تمام روضه‌ها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)

ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»
حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!

صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمی‌توانست راست بایستد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان

#شهیدان #محمدحسین_محمدخانی
#روح_الله_قربانی
‍ ☆به نام زیبا مصَوَّر هستی☆

دنیا سرایی است، که نابودی برایش مقدر گشته و کوچ کردن مردمش از آن، حتمی است.
دنیا در دیده‌ی #خردمندان، مانند سایه‌ی زوال ظهر است، که هنوز گسترده نشده، جمع می شود و هنوز بلنده نشده، کوتاه می‌گردد.*

چه زیباست، این چنین #اندیشیدن. زیبا و #عالمانه‌. و این علم، این #بصیرت، این ایمان، در هر آن کسی متجلی می‌گردد، که #عبد باشد و سائل کوی یار

چه در #نوجوانی که در ایام شکوه شکوفایی آمالش پرسه می‌زند، چه در #جوانی که دیری نیست وصل دلدار و همرهش، میسَر گشته و چه در پیری جهان دیده که گویی #خسته و رنجور است.

به یقین، او هم به چنین باوری دست یافته بود، که از عمق جان و از ورای #عشق، دیده فروبست از این زمانه‌ی وهم آلودِ سایه وار، دیده فروبست و خردمندانه عاشقی کرد

آری! چنین است و باید اندشید، که ما نیز چون او گشته ایم؟ خردمند و #عاشق. عبد و #سائل.
شایسته‌ است که بیندیشیم، چه باید کرد و از کدامین #آمال، دیده فروبست؟

پ.ن: * خطبه های ۴۵ و ۶۳ نهج البلاغه

به مناسبت سالروز شهادت #شهید #محمدحسین_محمدخانی

تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
#سوریه #حلب #حاج_عمار
ایستادن پای امام زمان خویش


💠شانزدهم آبان ماه سالروز شهادت

🌷شهید مدافع حرم #علی_تمام_زاده
🌷شهید مدافع حرم #هادی_زاهد
🌷شهید مدافع حرم #میثم_مدواری
🌷شهید مدافع حرم #سید_اسماعیل_سیرت_نیا
🌷شهید مدافع حرم #محمدحسین_محمدخانی

💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹

☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:

شهید #محمدحسین_محمدخانی

✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.

✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.

✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.

👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.

📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
Ещё