‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#فرمانده_با_اخلاص
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
#فرمانده_با_اخلاص

سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، مي‌خواستيم
بهمراه بچه‌های اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
علي‌بن ابيطالب(ع) عکس بندازیم

یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچه‌ها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید می‌خوایم عکس بندازیم

با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقه‌ش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب می‌خوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرف‌تر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !

بعد از چند دقیقه‌ای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی‌که عکس انداختیم اصابت كرد
كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ
#شهید_مهدی_زین_الدین

ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید می‌رفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت..

راوی :حاج حسین کاجی

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#فرمانده_با_اخلاص

سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، مي‌خواستيم بهمراه بچه‌های اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
علي‌بن ابيطالب(ع) عکس بندازیم

یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچه‌ها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید می‌خوایم عکس بندازیم

با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقه‌ش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب می‌خوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرف‌تر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !

بعد از چند دقیقه‌ای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی که عکس انداختیم اصابت كرد كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ #شهید #مهدی_زین_الدین
ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید می‌رفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت
#فرمانده_با_اخلاص

سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، مي‌خواستيم
بهمراه بچه‌های اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
علي‌بن ابيطالب(ع) عکس بندازیم

یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچه‌ها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید می‌خوایم عکس بندازیم

با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقه‌ش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب می‌خوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرف‌تر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !

بعد از چند دقیقه‌ای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی‌که عکس انداختیم اصابت كرد
كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ
#شهید_مهدی_زین_الدین

ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید می‌رفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت ...

راوی : حاج حسین کاجی
#فرمانده_با_اخلاص

سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، مي‌خواستيم بهمراه بچه‌های اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
علي‌بن ابيطالب(ع) عکس بندازیم

یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچه‌ها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید می‌خوایم عکس بندازیم

با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقه‌ش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب می‌خوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرف‌تر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !

بعد از چند دقیقه‌ای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی که عکس انداختیم اصابت كرد كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ #شهید_مهدی_زین_الدین

ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید می‌رفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت ...

راوی : حاج حسین کاجی
#فرمانده_با_اخلاص

سال ۱۳۶۲ در ادامه عملیات خیبر
در جزیره مجنون، مي‌خواستيم بهمراه بچه‌های اطلاعات و تخریب لشکر ١٧
علي‌بن ابيطالب(ع) عکس بندازیم

یکی از بچه ها گفت :
خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد
با ما عکس بندازه !
من و یکی از بچه‌ها رفتیم دمِ سنگر
صداش زدیم و گفتیم :
ببخشید می‌خوایم عکس بندازیم

با توجه به مشغله کاری که داشت
رفت تو سنگر و پیراهنش رو کرد
داخل شلوارش ، خودش رو مرتب کرد
فانوسقه‌ش رو مرتب کرد
پوتینش رو پوشید اومد بیرون
بعد گفت: کو دوربینتون ؟
گفتيم : دم سنگرِ تخریب می‌خوایم
عکس بندازیم ! حدوداً ٥٠متر اون
طرف‌تر بود. تو اون شرایط عملیاتی
که هرلحظه امکان بود گلوله بیاد
اومد اونجا وایستاد عکس انداخت !

بعد از چند دقیقه‌ای یک خمپاره اومد
نزدیک جایی که عکس انداختیم اصابت كرد كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم
و سه چهار ماه درمانم طول کشید
و این شد یه خاطره از اخلاصِ #شهید_مهدی_زین_الدین

ما می خواستیم
عکس با فرمانده لشگر بندازیم
باید می‌رفتیم دمِ سنگر فرماندهي
نه ایشون بیاد دمِ سنگر تخریب !
و ایشون با متانت و خوشرویی
قبول کرد و به ما هیچی نگفت ...

راوی : حاج حسین کاجی