کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید)
🔰فرازے از وصیتنامه
🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم...
ولے #حجاب ناموس اسلام
#حفظ بشه ...
#شهیـدمدافعحرمحسیـنحریرے
🌹« به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مےنویسم، علےوار زیستن و علےوار زندگے کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگے کردن و حسین وار شهید شدن را دوست مےدارم.
🌴شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرڪ و الحاد مے زند و خواهد زد.
🍃ببین ما به چه روزے افتـاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولے چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طے شود.
🎋مادرجان و پدرجان شما را قسم مےدهم ڪه اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضے نخواهم بود،زینب وار و علےوار زندگے نمایید و مرا به خدا بسپارید ».
🌹« به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مےنویسم، علےوار زیستن و علےوار زندگے کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگے کردن و حسین وار شهید شدن را دوست مےدارم.
🌴شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرڪ و الحاد مے زند و خواهد زد.
🍃ببین ما به چه روزے افتـاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولے چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طے شود.
🎋مادرجان و پدرجان شما را قسم مےدهم ڪه اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضے نخواهم بود،زینب وار و علےوار زندگے نمایید و مرا به خدا بسپارید ».
💐« به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مےنویسم، علےوار زیستن و علےوار زندگے کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگے کردن و حسین وار شهید شدن را دوست مےدارم.
🌴شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرڪ و الحاد مے زند و خواهد زد.
🍃ببین ما به چه روزے افتـاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولے چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طے شود.
🎋مادرجان و پدرجان شما را قسم مےدهم ڪه اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضے نخواهم بود،زینب وار و علےوار زندگے نمایید و مرا به خدا بسپارید ».
دلـــــــم را حوالی #خان_طومان جاگذاشته ام ... در یک سحرگاه ِ سردِ زمستانی ! همانجا که ، تسبیحات ِ نماز صبحِ مان ، ذکر ِ #یا_زینب شد .. همانجا که ستون به سمت ِ خط ، پیش رفت و از نقطه ی رهایی گـــذشتیم تا #باغ_زیتون ... دلــــــــم را حوالی ِ #خان_طومان جاگذاشته ام ! همانجا که محمد آژند بر زمین افتاد ... نه ، نه ... بر #آسمان افتاد ! دلم را حوالی ِ #خان_طومان ، در کنار پیکر ِ مرتضی جاگــذاشته ام ... کنار خنده های محمد ... کنار پیکر مجید ... میثم ... کنار ِ اخلاص ِ امیرعلی ...ساده گی ِ مصطفی ... شجاعت ِ عباس و رضا .. مظلومی ِ مهدی ... نگـــاهِ حسین ... آسمیه ... علیرضــا ... چه غریبانه رفتند و من ، دلم را حوالی #خان_طومان جـــــاگذاشتم ، همانجایی که قفس ِ نـَفس را شکستند و همه #جان شدند و خدا برای من ، اینگونه رقم زد بمانم و حسرت ِ #پرواز را به نظاره بنشینم ... کـــــــآش و ای کاش که فرصتی هم ، برای #پریدن ِ من بود ...... . #آه_شهدا💔😔
🌹« به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مےنویسم، علےوار زیستن و علےوار زندگے کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگے کردن و حسین وار شهید شدن را دوست مےدارم.
🌴شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرڪ و الحاد مے زند و خواهد زد.
🍃ببین ما به چه روزے افتـاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولے چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طے شود.
🎋مادرجان و پدرجان شما را قسم مےدهم ڪه اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضے نخواهم بود،زینب وار و علےوار زندگے نمایید و مرا به خدا بسپارید ».
دلـــــــم را حوالی #خان_طومان جاگذاشته ام ... در یک سحرگاه ِ سردِ زمستانی ! همانجا که ، تسبیحات ِ نماز صبحِ مان ، ذکر ِ #یا_زینب شد .. همانجا که ستون به سمت ِ خط ، پیش رفت و از نقطه ی رهایی گـــذشتیم تا #باغ_زیتون ... دلــــــــم را حوالی ِ #خان_طومان جاگذاشته ام ! همانجا که محمد آژند بر زمین افتاد ... نه ، نه ... بر #آسمان افتاد ! دلم را حوالی ِ #خان_طومان ، در کنار پیکر ِ مرتضی جاگــذاشته ام ... کنار خنده های محمد ... کنار پیکر مجید ... میثم ... کنار ِ اخلاص ِ امیرعلی ...ساده گی ِ مصطفی ... شجاعت ِ عباس و رضا .. مظلومی ِ مهدی ... نگـــاهِ حسین ... آسمیه ... علیرضــا ... چه غریبانه رفتند و من ، دلم را حوالی #خان_طومان جـــــاگذاشتم ، همانجایی که قفس ِ نـَفس را شکستند و همه #جان شدند و خدا برای من ، اینگونه رقم زد بمانم و حسرت ِ #پرواز را به نظاره بنشینم ... کـــــــآش و ای کاش که فرصتی هم ، برای #پریدن ِ من بود ...... . #آه_شهدا💔😔
دلـــــــم را حوالی #خان_طومان جاگذاشته ام ... در یک سحرگاه ِ سردِ زمستانی ! همانجا که ، تسبیحات ِ نماز صبحِ مان ، ذکر ِ #یا_زینب شد .. همانجا که ستون به سمت ِ خط ، پیش رفت و از نقطه ی رهایی گـــذشتیم تا #باغ_زیتون ... دلــــــــم را حوالی ِ #خان_طومان جاگذاشته ام ! همانجا که محمد آژند بر زمین افتاد ... نه ، نه ... بر #آسمان افتاد ! دلم را حوالی ِ #خان_طومان ، در کنار پیکر ِ مرتضی جاگــذاشته ام ... کنار خنده های محمد ... کنار پیکر مجید ... میثم ... کنار ِ اخلاص ِ امیرعلی ...ساده گی ِ مصطفی ... شجاعت ِ عباس و رضا .. مظلومی ِ مهدی ... نگـــاهِ حسین ... آسمیه ... علیرضــا ... چه غریبانه رفتند و من ، دلم را حوالی #خان_طومان جـــــاگذاشتم ، همانجایی که قفس ِ نـَفس را شکستند و همه #جان شدند و خدا برای من ، اینگونه رقم زد بمانم و حسرت ِ #پرواز را به نظاره بنشینم ... کـــــــآش و ای کاش که فرصتی هم ، برای #پریدن ِ من بود ... . . #آه_شهدا💔😔