کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید)
🔰فرازے از وصیتنامه
🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم...
ولے #حجاب ناموس اسلام
#حفظ بشه ...
#شهیـدمدافعحرمحسیـنحریرے
همسر شهید مدافع حرم #سعیدمسافر با اشاره به اینکه شهید سمت خود در جبهه را نزد خانواده پنهان میکرد افزود: 🕊 آقا سعید همیشه میگفت مسئول جارو زنی در محل خدمتم هستم.
با اشاره به نحوه آشنایی و ازدواج با شهید مسافر بیان کرد: 🕊سعید به من میگفت که از حضرت معصومه (س) خواستم برایم خواهری کند و یک دختر خوب پیش رویم بگزارد تا اینکه شما به من معرفی شدید.
یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیریها او را به میلههای فلزی پنجرهای با زنجیر بسته بودند، شهید رو به من گفت؛ بگوییم کوریم و اینها را نمیبینیم؟ آیا امروز مثل عاشورا نیست؟
قبلنا چادر نمیزاشتم، شهید مسافر زیاد میرفت #مسجد خیلی هم سر به زیر بود، یه بار #ساپورت پوشیده بودم، یه لحظه دیدم منو خیلی #تند#نگاه کرد سرش رو انداخت #پایین. خیلی سر به زیر بود، معلوم بود بدش میاد از بی حجابی، ساده پوش بود، بی آلایش #اهل_نماز معلوم بود خانواده خیلی خوبی بودن، بعضی ها اصلا معلومه مال دنیا نیستن خیلی خوبن، من تنها چیزی که ازش یادمه اینه که منو #کج#کج نگاه کرد که نشون داد چرا اینجوری میگردی ماکه چیز بدی ازش ندیدیم، عکساش رو در دیوار محلمونه جوان ها نوشتن زیرش: #آبروی#محله#شهید#سعید_مسافر #نقل_ازیکےخواهران_محل #شهادت_فروردین۹۵ #محل_شهادت_تل_العیس
همسر شهید مدافع حرم #سعیدمسافر با اشاره به اینکه شهید سمت خود در جبهه را نزد خانواده پنهان میکرد افزود: 🕊 آقا سعید همیشه میگفت مسئول جارو زنی در محل خدمتم هستم.
با اشاره به نحوه آشنایی و ازدواج با شهید مسافر بیان کرد: 🕊سعید به من میگفت که از حضرت معصومه (س) خواستم برایم خواهری کند و یک دختر خوب پیش رویم بگزارد تا اینکه شما به من معرفی شدید.
یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیریها او را به میلههای فلزی پنجرهای با زنجیر بسته بودند، شهید رو به من گفت؛ بگوییم کوریم و اینها را نمیبینیم؟ آیا امروز مثل عاشورا نیست؟
به گزارش ۸دے به نقل از روشن خبر ، عبدالله اسماعیل زاده همرزم و دوست شهیدان مدافع حرم، سعید مسافر و جمال رضے، در مورد نحوه شهادتشان، گفت: بعد از انجام عملیات در یک منطقه از حلب و بازگشت به منطقه شهرے، با توجه به تاریڪے شب و حجم بالاے نیروها، امڪان بازگشت دو تن از بچه ها ڪه مجروح شده بودند؛ فراهم نشد. وے افزود: شهید جمال رضے با اعلام اینڪه از مڪان آن دو نفر با خبر است، خواهان رفتن، براے آوردن آن دو نفر شد. در نتیجه تصمیم بر این شد ڪه سعید مسافر و جمال رضے با ماشین راهے آن منطقه شوند ڪه در مسیر راه در ڪمین نیروهاے تڪفیرے گرفتار شدند و به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. شایان ذڪر است؛ سعید مسافر و جمال رضے، دو شهید ۳۰ و ۳۵ ساله گیلانے، ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ حین عملیات مستشارے در استان حلب در شمال ڪشور سوریه به فیض شهادت رسیدند.
💙دوست شهید نقل میکند: سعید عادت داشت کمک را با واسطه به کسی که نیاز داشت برساند. حتی اگر کسی مستقیم برای دریافت کمک پیشش میآمد و مجبور بود همانلحظه کمک کند، کاری میکرد که طرف مقابل نفهمد سعید از مال خودش کمک میکند؛ میگفت: یه پولی برای کمک پیش من هست از اون بهت میدم، اصلا توی چشم نبود و دوست نداشت دیده شود.
💙نشریه صریر را که مدیرش بود، با نام مستعار چاپ میکرد که کسی نداند کار اوست. حتی یکبار زمانی که خودش تهران بود، عکسهای برنامه افطاری ساده را که آقاسعید هم در عکس معلوم بود، منتشر کردیم. وقتی سعید آمد و دید، خیلی ناراحت شد. حتی دنبال این بود که روی آن قسمت نشریه، برچسبی از عکسهای دیگر برنامه بچسباند. میگفت: اسم و آرم چه اهمیتی دارد؟!
قبلنا چادر نمیزاشتم، شهید مسافر زیاد میرفت #مسجد خیلی هم سر به زیر بود، یه بار #ساپورت پوشیده بودم، یه لحظه دیدم منو خیلی #تند#نگاه کرد سرش رو انداخت #پایین. خیلی سر به زیر بود، معلوم بود بدش میاد از بی حجابی، ساده پوش بود، بی آلایش #اهل_نماز معلوم بود خانواده خیلی خوبی بودن، بعضی ها اصلا معلومه مال دنیا نیستن خیلی خوبن، من تنها چیزی که ازش یادمه اینه که منو #کج#کج نگاه کرد که نشون داد چرا اینجوری میگردی ماکه چیز بدی ازش ندیدیم، عکساش رو در دیوار محلمونه جوان ها نوشتن زیرش: #آبروی#محله#شهید#سعید_مسافر #نقل_ازیکےخواهران_محل #شهادت_فروردین۹۵ #محل_شهادت_تل_العیس
💙دوست شهید نقل میکند: سعید عادت داشت کمک را با واسطه به کسی که نیاز داشت برساند. حتی اگر کسی مستقیم برای دریافت کمک پیشش میآمد و مجبور بود همانلحظه کمک کند، کاری میکرد که طرف مقابل نفهمد سعید از مال خودش کمک میکند؛ میگفت: یه پولی برای کمک پیش من هست از اون بهت میدم، اصلا توی چشم نبود و دوست نداشت دیده شود.
💙نشریه صریر را که مدیرش بود، با نام مستعار چاپ میکرد که کسی نداند کار اوست. حتی یکبار زمانی که خودش تهران بود، عکسهای برنامه افطاری ساده را که آقاسعید هم در عکس معلوم بود، منتشر کردیم. وقتی سعید آمد و دید، خیلی ناراحت شد. حتی دنبال این بود که روی آن قسمت نشریه، برچسبی از عکسهای دیگر برنامه بچسباند. میگفت: اسم و آرم چه اهمیتی دارد؟!
قبلنا چادر نمیزاشتم، شهید مسافر زیاد میرفت #مسجد خیلی هم سر به زیر بود، یه بار #ساپورت پوشیده بودم، یه لحظه دیدم منو خیلی #تند#نگاه کرد سرش رو انداخت #پایین. خیلی سر به زیر بود، معلوم بود بدش میاد از بی حجابی، ساده پوش بود، بی آلایش #اهل_نماز معلوم بود خانواده خیلی خوبی بودن، بعضی ها اصلا معلومه مال دنیا نیستن خیلی خوبن، من تنها چیزی که ازش یادمه اینه که منو #کج#کج نگاه کرد که نشون داد چرا اینجوری میگردی ماکه چیز بدی ازش ندیدیم، عکساش رو در دیوار محلمونه جوان ها نوشتن زیرش: #آبروی#محله#شهید#سعید_مسافر #نقل_ازیکےخواهران_محل #شهادت_فروردین۹۵ #محل_شهادت_تل_العیس