‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#ذکریا
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
بخشی از #وصیت_نامه شهید #ذکریا_شیری :

برای دفاع از حرم سه ساله امام حسین (ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. نمی‌دانم زمانیکه این نوشته خوانده می‌شود آیا در بین شما هستم و یا اینکه به سعادت راه رستگاری و شهادت که آرزوی قلبی و همیشگی من بوده، رسیده‌ام. لازم به ذکر است که من این راه را با سلامت کامل عقل و درایت انتخاب نموده‌ام. راهی که مطمئنم ادامه راه شهدای کربلا و شهدای سرزمینم در هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.

📌 #شهید_ذکریا_شیری


🌿تاحالاندیده بودم بالباس سپاه بیادخونه یه روزکه مراسم داشتن دیدم بالباس کادری اومدخونه وقتی تواون لباس دیدمش خیلی خوشحال شدم بهش گفتم که این لباس خیلی بهت میادمن بهت افتخارمیکنم

🌿یه نیش خندی زدگفت مگه آدم به یه لباس افتخارمیکنه دعاکن شهیدبشم موقعه ای که پیکرموآوردن افتخارکن.شهیدشد,منم بهش افتخارمیکنم ولی پیکرش که نیومد.

نقل از #مادرشهید

‍ *شهید ذکریا شیری*🌹
تاریخ تولد: ۱/ ۹ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۴ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: گرماب،خدا بنده
محل شهادت: سوریه
مزار: قزوین

#سالروز_شهادت..🌹🕊🌹🕊🌹

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
Forwarded from عکس نگار
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•

🍃راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت #رزم_آوران را در دل تاریخ حک میکند♡

🍃از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از #هتک_حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد، رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود #ذکریا و #الیاس.

🍃به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ #شهادت و نیتشان بوی #خلوص داشت. #یالطیف_إرحَم_عَبدِکَ_الضَعیفِ سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را، حداقل برای الیاس اینگونه بود.

🍃حلب مشتاقانه #پیکر او را به آغوش کشیده بود. همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم #مادر به قاب در خشک میشد.

🍃فاطمه #سه_ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای #دلتنگی همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند.

🍃یادم به خرابه‌ی #شام افتاد، دختری سه ساله که بهانه #پدر را می‌گرفت میخواست از #خار_مغیلان و درد سیلی به پدر شکایت کند. به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست.

🍃ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله #حسین(ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا، چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند.

🍃حالا بعد از پنج بهار ذکریا با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم #مهمان سرزمین #حلب است.

🍃میگویم بهار چون به قول شاعر: #پاییز بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. #بغض میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند.

◇پروازتان مبارک عباس های زینب(س)◇

پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در #سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷

🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی

📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴

🕊محل شهادت : حلب العیس

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت #رزم_آوران را در دل تاریخ حک میکند♡

🍃از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از #هتک_حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد، رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود #ذکریا و #الیاس.

🍃به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ #شهادت و نیتشان بوی #خلوص داشت. #یالطیف_إرحَم_عَبدِکَ_الضَعیفِ سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را، حداقل برای الیاس اینگونه بود.

🍃حلب مشتاقانه #پیکر او را به آغوش کشیده بود. همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم #مادر به قاب در خشک میشد.

🍃فاطمه #سه_ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای #دلتنگی همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند.

🍃یادم به خرابه‌ی #شام افتاد، دختری سه ساله که بهانه #پدر را می‌گرفت میخواست از #خار_مغیلان و درد سیلی به پدر شکایت کند. به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست.

🍃ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله #حسین(ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا، چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند.

🍃حالا بعد از پنج بهار ذکریا با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم #مهمان سرزمین #حلب است.

🍃میگویم بهار چون به قول شاعر: #پاییز بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. #بغض میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند.

◇پروازتان مبارک عباس های زینب(س)◇

پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در #سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷

🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی

🔷تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴

🔷محل شهادت : حلب العیس

#سالروزشهادت....🕊🕊🌸🌸
بخشی از #وصیت_نامه شهید #ذکریا_شیری :

برای دفاع از حرم سه ساله امام حسین (ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. نمی‌دانم زمانیکه این نوشته خوانده می‌شود آیا در بین شما هستم و یا اینکه به سعادت راه رستگاری و شهادت که آرزوی قلبی و همیشگی من بوده، رسیده‌ام. لازم به ذکر است که من این راه را با سلامت کامل عقل و درایت انتخاب نموده‌ام. راهی که مطمئنم ادامه راه شهدای کربلا و شهدای سرزمینم در هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.

📌 #شهید_ذکریا_شیری


🌿تاحالاندیده بودم بالباس سپاه بیادخونه یه روزکه مراسم داشتن دیدم بالباس کادری اومدخونه وقتی تواون لباس دیدمش خیلی خوشحال شدم بهش گفتم که این لباس خیلی بهت میادمن بهت افتخارمیکنم

🌿یه نیش خندی زدگفت مگه آدم به یه لباس افتخارمیکنه دعاکن شهیدبشم موقعه ای که پیکرموآوردن افتخارکن.شهیدشد,منم بهش افتخارمیکنم ولی پیکرش که نیومد.

نقل از #مادرشهید

#سالروزولادت.....🌸🌸🎉🎉🌸🌸
#خاطرات_شهید

●مادر شهید می گوید:
همیشه درسلام کردن به کوچک وبزرگ سبقت می گرفت وهمه ی خانواده شیفته این اخلاق اوبودند، خوش خنده بودوتبسم ازلبانش محونمی شد هرزمانی که ازخواب بیدارش می کردم تاچشمانش رابازمی کرد لبخندی به من می زدوسلام می داد،هیچ وقت عصبانی نمی شد.

●ازکودکی تازمانی که ازدواج کرد سعی می کردازلحاظ مالی خانواده اش رادرک کند، مثلااگردوست داشت اردوی مشهدبرودوماهزینه اش رانداشتیم اعتراضی نمی کردوبادوستانش همراه نمی شد، درهمه شرایط احترام من وپدرش راحفظ می کرد.
همسرشهید،محمدصدرا7ماهه راباردار بودن ویک دختربنام فاطمه خانم داشتندوشهیدشیری فرزندپسرخودراندید.

#شهید #ذکریا_شیری...🕊🌸
بخشی از #وصیت_نامه شهید #ذکریا_شیری :

برای دفاع از حرم سه ساله امام حسین (ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. نمی‌دانم زمانیکه این نوشته خوانده می‌شود آیا در بین شما هستم و یا اینکه به سعادت راه رستگاری و شهادت که آرزوی قلبی و همیشگی من بوده، رسیده‌ام. لازم به ذکر است که من این راه را با سلامت کامل عقل و درایت انتخاب نموده‌ام. راهی که مطمئنم ادامه راه شهدای کربلا و شهدای سرزمینم در هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.

📌 #شهید_ذکریا_شیری


🌿تاحالاندیده بودم بالباس سپاه بیادخونه یه روزکه مراسم داشتن دیدم بالباس کادری اومدخونه وقتی تواون لباس دیدمش خیلی خوشحال شدم بهش گفتم که این لباس خیلی بهت میادمن بهت افتخارمیکنم

🌿یه نیش خندی زدگفت مگه آدم به یه لباس افتخارمیکنه دعاکن شهیدبشم موقعه ای که پیکرموآوردن افتخارکن.شهیدشد,منم بهش افتخارمیکنم ولی پیکرش که نیومد.

نقل از #مادرشهید

‍ *شهید ذکریا شیری*🌹
تاریخ تولد: ۱/ ۹ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۴ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: گرماب،خدا بنده
محل شهادت: سوریه
مزار: قزوین

#سالروز_شهادت.......🌹🕊🌹🕊🌹
Forwarded from اتچ بات
🍃راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت #رزم_آوران را در دل تاریخ حک میکند♡

🍃از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از #هتک_حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد، رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود #ذکریا و #الیاس.

🍃به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ #شهادت و نیتشان بوی #خلوص داشت. #یالطیف_إرحَم_عَبدِکَ_الضَعیفِ سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را، حداقل برای الیاس اینگونه بود.

🍃حلب مشتاقانه #پیکر او را به آغوش کشیده بود. همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم #مادر به قاب در خشک میشد.

🍃فاطمه #سه_ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای #دلتنگی همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند.

🍃یادم به خرابه‌ی #شام افتاد، دختری سه ساله که بهانه #پدر را می‌گرفت میخواست از #خار_مغیلان و درد سیلی به پدر شکایت کند. به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست.

🍃ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله #حسین(ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا، چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند.

🍃حالا بعد از پنج بهار ذکریا با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم #مهمان سرزمین #حلب است.

🍃میگویم بهار چون به قول شاعر: #پاییز بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. #بغض میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند.

◇پروازتان مبارک عباس های زینب(س)◇

پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در #سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷

🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی

🔷تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴

🔷محل شهادت : حلب العیس

#سالروزشهادت....🕊🕊🌸🌸
بخشی از #وصیت_نامه شهید #ذکریا_شیری :

برای دفاع از حرم سه ساله امام حسین (ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. نمی‌دانم زمانیکه این نوشته خوانده می‌شود آیا در بین شما هستم و یا اینکه به سعادت راه رستگاری و شهادت که آرزوی قلبی و همیشگی من بوده، رسیده‌ام. لازم به ذکر است که من این راه را با سلامت کامل عقل و درایت انتخاب نموده‌ام. راهی که مطمئنم ادامه راه شهدای کربلا و شهدای سرزمینم در هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.

📌 #شهید_ذکریا_شیری

🌿تاحالاندیده بودم بالباس سپاه بیادخونه یه روزکه مراسم داشتن دیدم بالباس کادری اومدخونه وقتی تواون لباس دیدمش خیلی خوشحال شدم بهش گفتم که این لباس خیلی بهت میادمن بهت افتخارمیکنم

🌿یه نیش خندی زدگفت مگه آدم به یه لباس افتخارمیکنه دعاکن شهیدبشم موقعه ای که پیکرموآوردن افتخارکن.شهیدشد,منم بهش افتخارمیکنم ولی پیکرش که نیومد.

نقل از #مادرشهید

#سالروزولادت.....🌸🌸🎉🎉🌸🌸