‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#خنده
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌷خصوصیات شهید:

ویژگی بارز #محمدحسن شوخ طبعی او بود؛ در تمام #جمع‌ها شادی می‌آورد و همه آن را دوست داشتند 👌

🌻تمام خاطرات ما از محمد حسن به #خنده و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند.

🦋تمام عکسهایی که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده 😔

🌷او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ساعتی که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش در پارک بازی میکنند.♥️

🥀محمد حسن ارادت ویژه‌ای به #حضرت فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.🕊

#شهیدروحانی_محمدحسن_دهقانی🌷

#سالروزولادت...🌿🌺🌸🌺🌿

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
گفتمش #دل میخری
پرسید چند
گفتمش دل مال #تو
تنها بخند
#خنده اےڪرد و دل از
دستم ربود
تا به خود بازآمدم
#او رفته ‌بود
دل زدستش روی #خاڪ
افتاده‌ بود
جای #پایش روی دل
#جامانده بود

#شهید_صادق_عدالت_اکبری
🌷خصوصیات شهید:

ویژگی بارز #محمدحسن شوخ طبعی او بود؛ در تمام #جمع‌ها شادی می‌آورد و همه آن را دوست داشتند 👌

🌻تمام خاطرات ما از محمد حسن به #خنده و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند.

🦋تمام عکسهایی که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده 😔

🌷او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ساعتی که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش در پارک بازی میکنند.♥️

🥀محمد حسن ارادت ویژه‌ای به #حضرت فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.🕊

#شهیدروحانی_محمدحسن_دهقانی🌷

#سالروزولادت...🌿🌺🌸🌺🌿

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷

#سالروزولادت.....🌸🎉🌸🎉🌸
گفتمش #دل میخری
پرسید چند
گفتمش دل مال #تو
تنها بخند
#خنده اےڪرد و دل از
دستم ربود
تا به خود بازآمدم
#او رفته ‌بود
دل زدستش روی #خاڪ
افتاده‌ بود
جای #پایش روی دل
#جامانده بود

#شهید_صادق_عدالت_اکبری
🌷خصوصیات شهید:

ویژگی بارز #محمدحسن شوخ طبعی او بود؛ در تمام #جمع‌ها شادی می‌آورد و همه آن را دوست داشتند 👌

🌻تمام خاطرات ما از محمد حسن به #خنده و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند.

🦋تمام عکسهایی که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده 😔

🌷او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ساعتی که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش در پارک بازی میکنند.♥️

🥀محمد حسن ارادت ویژه‌ای به #حضرت فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.🕊

#شهیدروحانی_محمدحسن_دهقانی🌷

#سالروزولادت...🌸🌸🎉🎉🌸🌸
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷

#سالروزولادت.....🌸🎉🌸🎉🌸
#خنده_حلال😁

در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود.☺️ یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت:
- ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.🤔
زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود.😁😄ناگهان داد زد:
- نگه دار ... نگه دار ...☹️
گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."🙂
که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."

با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟"
خنده ای کرد و گفت:

- آره. من صبح با زنم رفتم پادگان.🤦‍♂😁 به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم.
توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."🤦‍♂🤦‍♂
بدجور خنده ام گرفت. زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود. وقتی وایسادم، گفت:
- نخند ... خب یادم رفت با اون رفته بودم پادگان.😁🤦‍♂
و یک ماشین دربست گرفت تا بره پادگان و زن و ماشینش رو بیاره.🌹

شادی روح #شهدا صلوات بفرست🌺
سردار سلیمانی:

من در آن لحظه آخر که #شهید_همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم فهمیدم که او از شهادتش #مطلع بوده است

آنجا با #خنده به من گفت که بیا با هم یک #عکسی بگیریم؛ شاید این #آخرین عکس من و تو باشد.

خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی #اصرار کند مثلا بخواهد عکسی بگیرد؛ چه از خودش چه با کسی

من وقتی این حرف را زد #تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، به همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم، ولی یک حسی به من گفت خوب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم.حیف که نگفتم...

#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#سردارشهید_حسین_همدانی

🍃🌺🍃
🌷خصوصیات شهید:

ویژگی بارز #محمدحسن شوخ طبعی او بود؛ در تمام #جمع‌ها شادی می‌آورد و همه آن را دوست داشتند 👌

🌻تمام خاطرات ما از محمد حسن به #خنده و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند.

🦋تمام عکسهایی که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده 😔

🌷او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ساعتی که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش در پارک بازی میکنند.♥️

🥀محمد حسن ارادت ویژه‌ای به #حضرت فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.🕊

#شهیدروحانی_محمدحسن_دهقانی🌷
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید #رسول_خلیلی🌷
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷
شهیداݧ برشهــادت #خنده ڪردند
بہ عطرخود #بهاراݧ زنـــــده کردند

بہ زیرلب بگفتـا #لالـــــہ با خــود
شہیداݧ لالہ را شرمـــــنده ڪردند

#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_رضا_سنجرانی
🔸هر زمان #ابراهيم در جمع رفقا در هيئت🏴 حاضر مي شد شور عجيبي بر پا مي كرد. در سينه زني و مداحي🎤 براي #اهل_بيت سنگ تمام مي گذاشت. اما عادات خاصي👌 در هيئت داشت.

🔹توي مداحي داد نمي زد🔇 صداي بلندگو را هم اجازه نمي داد زياد كنند. وقتي هنوز #هيئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت #داخل محل هيئت مي چرخاند تا همسايه ها اذيت نشوند

🔸اجازه نمي داد رفقاي #جوان، كه شور و حال بيشتري دارند💗 تا دير وقت در هيئت عمومي عزاداري را ادامه دهند. مراقب بود #مردم به خاطر مجلس عزاي اهل بيت اذيت نشوند. به اين مسائل توجه خاص داشت

🔹همچنين زماني كه هنوز چراغ روشن نشده بود💡 هيئت را ترك مي كرد. علت اين كار او را بعد ها فهميدم وقتي كه شاهد بودم دوستان هيئتي، بعد از هيئت مشغول شوخي و #خنده و ...مي شدند و به تعبيري بيشتر اندوخته ي معنوي خود را از دست مي دهند😔

📚سلام بر ابراهيم ٢/ ص ٢٢٩
#شهيد_ابراهيم_هادی🌷
#نحوه_شهادت_شهیدےکه_سرش_راازتنش_جداکردند...

می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.
صحبت از شهادت بود .
یهو حاج عبدالله گفت :
" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "

بچه ها زدن زیر #خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .
حالا تو شهید شو .. !
شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی .
سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !
تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت #حاج_عبدالله رو شنیدیم .

🔹#محاصره شده بودن ،امکان برگشتشون هم نبود .
شهید شد و پیکرش هم موند دست #تکفیری_ها .
سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت😔
بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .
چون پیکر #سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...
حاج عبدالله به #آرزوش رسید ...

#شهید_حاج_عبدالله_اسکندری

شهدا شرمنده ایم 😭😭😭

🌷🍃🌷🍃

‍ در عملیات #بیت‌المقدس، دو #احمد که #فرمانده بودند
و صدای آنها از شبکه‌‌های #بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد!

#احمدمتوسلیان، فرمانده #لشکر_۲۷_محمد_رسول_‌الله (ص)
و #احمدکاظمی، فرمانده #لشکر_۸_نجف_اشرف.

در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، #فرماند‌هان و #رزمندگان از #لهجه‌ آنها متوجه می شدند که این احمد، کدام احمد است!

اما جالب ‌تر زمانی بود که دو احمد با هم کار داشتند!

در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشکر محمدرسول الله در دژ شمالی #خرمشهر درگیری سختی داشتند و احمد متوسلیان با بدنی #مجروح، عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با او این‌گونه #تماس می‌گرفت:

احمَد احمَد ،احمَد
احمِد، احمَد احمِد!

او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی #تهرانی می‌گفت
اما اسم خودش را با لهجه‌ی #نجف_آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ ‌‌‌تر بیان می‌کرد!

به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ ی #خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد.😊☺️

🌷🍃🌷🍃

یادشان بخیر!

#شهیدحاج_احمد_کاظمی
#حاج_احمد_متوسلیان
شهیداݧ برشهــادت #خنده ڪردند
بہ عطرخود #بهاراݧ زنـــــده کردند

بہ زیرلب بگفتـا #لالـــــہ با خــود
شہیداݧ لالہ را شرمـــــنده ڪردند

#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_رضا_سنجرانی
🔻 #درسی_از_رسول

💠 از زبان خودِ شهید خلیلی:

💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه
من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد.

💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛

💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود.

📚کتاب رفیق مثل رسول

#دلم_قرصه_به_بودنت_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷