فریاد زد که کیست به خیر اقتدا کند
مردم تمام شر شده بودند، یک به یک
فریاد زد که کیست بیاید به یاری ام؟
مردم تمام کر شده بودند، یک به یک
اما نه، مثل اینکه صدایی بلند شد
یک یل جواب داد که آماده ام امیر
جان هزار همچو منی نذر چون تویی
حالا بیا به خیمه و قنداقه رو بگیر
...
اما فقط پدر رجز طفل را شنید
پس روی دست، آن یل شش ماهه را گرفت
شاید به یمن رحم به این طفل، بذر نور
در شوره زار سینه ی آن قوم پا گرفت
یعنی که تشنه بود، ولی تشنه ی چه چیز
او تشنه ی نجات بشر بود، نه پسر
شاید تمام وحشت و طوفان بهانه بود
تا کشتی نجات بیاید به این سفر
...
پس روی دست آن یل شش ماهه را گرفت
با یک سوال مختصر اما مفید، آب؟
پاسخ، مفصل آمده بود و سه فصل داشت
ای وای، از خطوط پر از خون این جواب
تیر سه شعبه ریشه در اعماق کینه داشت
نفرین و ناروا و جدل، شعبه
های آن
تیر سه شعبه ریشه در اعماق فتنه داشت
صفین و نهروان و جمل، شعبه
های آن
...
دو بیتی
های پیوسته عاشورایی
از مجموعه شعر
#کابوس_شاخه_های_شکستهسروده
#مهدی_زارعی#انتشارات_شهرستان_ادب@ShahrestanAdabPub