دست می کشم به صورتم
دهانم قفلی ست
که نمی دانم کلیدش را در دستان چه کسی جا گذاشته ام
خیره می شوم در آینه
دهانم سازی ست قدیمی
که به دیواری کوبیده باشندش
که صاحبش را نه چنگی برای نواختن
نه حنجره ای برای آواز باشد
دست می کشم به آینه
دهانم سنگ نوشته ای ست در سینه کش کوه
به جا مانده از قومی گمنام
دست هایم را در جیب هایم پنهان می کنم
و آینه را در کیفم
تا فکر کنم
هنوز وقتی لب هایم تکان می خورند
و مَردم از این زخمِ دهان باز کرده نیست
که از من می گریزند.
#سمانه_عابدینیاز مجموعه شعر
#زن_بی_قرارنشر
#شهرستان_ادب کانال تخصصی کتب شعر و داستان:
@ShahrestanAdabPub