@Selseleyeمسلمانان مسلمانان، مسلمانی مسلمانی!
از این آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی!
مسلمانی کنون اسمی است بر عُرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی، دریغا کو مسلمانی
فروشد آفتاب دین، برآمد روز بیدینان
کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی؟
#سناییسنایی و حافظ هر دو از بیدردی شکایت دارند. از دینی که دردمندانه نیست و از سوزها و گدازهای باطنی خالی است. آنچه آنها در عصر خود میدیدند عادتها و رسمها بود نه دردمندیهای حقیقی.
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکُند خلوت نشینی
#حافظگویا در چشم
سنایی و حافظ اغلب دینداران بیش از آنکه در پی پرستاری از سوزها، وجدها و دلشدگیهای آسمانی باشند در بند قالبها و عرف و عاداتند و این در بند بودن را دین مینامند.
اقبال لاهوری، شاعر دردمند مسلمان نیز از این دینی که عادت است و نه سوزمندی شکایتها داشت:
دل ملا گرفتار غمی نیست
نگاهی هست در چشمش نمی نیست
از آن بگریختم از مکتب او
که در ریگ حجازش زمزمی نیست
بیا تا کار این امت بسازیم
قمار زندگی مردانه بازیم
چنان نالیم اندر مسجد شهر
که دل در سینهی ملا گدازیم
در سفری خیالی که به مدینه دارد و گفتگویی که در عالَم خیال با پیامبر اسلام میکند از این "بیسوزی" شکایت دارد:
مسلمان آن فقیر کجکلاهی
رمید از سینهی او سوز آهی
دلش نالد، چرا نالد، نداند!
نگاهی یارسول الله، نگاهی
⭕️⭕️