@Selseleyeروشنک: شهرزاد قصه میگفت تا از مرگ جان به در ببرد؛ و من آنها را میخواندم به امید اینکه بمیرم.
رُخسان: [علاقمند] قصههای شهرزاد حتماً از حساب و کتاب بهتر بود. نه؟
روشنک: وقتی اوّلین صفحات را خواندم کتاب مرگ ورق خورده بود و راه برگشتی نبود.
رخسان: [نگران] پس برای همین بچه نخواستی؟
روشنک: کودکان من اندیشههای مناند!
میرخان: [میخروشد] کاش مُرده به دنیا آیند! ما را چه نیازی به اندیشه که راه آیین پیش پای ماست؟ من کودکانی میخواستم از جنس
خودم!
روشنک: کودکان بی اندیشه؟
میرخان: زنده؛ همچنان که منم!
روشنک: [ دمی دست میبرد به دلش] خواهی داشت. کودکی زنده، و زنده به اندیشه؛ که هر اندیشهای برای آن کودک است!
__
"شب هزار و یکم" اثری است مشتمل بر سه نمایشنامه به قلم "
بهرام بیضایی" که هر کدام از یک پرده تشکیل شدهاند. پرده آغازین نمایش، داستان دختران جمشید را با ضحاک روایت می کند که از دید "
بهرام بیضایی" هزار و یک شب با آنها شروع میشود. شهرناز و ارنواز داوطلبانه با ضحاک ازدواج میکنند و او را هر شب با یک داستان به خواب میسپارند تا یک جوان دیگر که مغزش، خوراک مارهای ضحاک است، نجات یابد. این ماجرا تا "شب هزار و یکم" ادامه مییابد و سرنوشت روی دیگرش را به ضحاک نشان میدهد.
پردهی دوم نمایش، روایتی است از یک ایرانی که هزار و یک شب یا هزار افسان را به زبان عربی بازگردانی میکند و توسط خلیفه مورد خیانت قرار میگیرد. "
بهرام بیضایی" این نمایشنامه را چنان میخکوبکننده و مهیج نوشته است که نفس را در سینهی خواننده حبس میکند.
سومین نمایشنامه داستانی است که رنگ و بوی نسبتا جدیدی دارد و در خانه یک خان و همسرش اتفاق می افتد. همسر او هزار و یک شب میخواند اما خرافههای عصر میگویند که زنان نباید هزار و یک شب بخوانند وگرنه میمیرند! زن که نامش روشنک است، خطر را به جان میخرد و با خواندن هزار و یک شب، در انتظار مرگ خود مینشیند اما او نیز شهرزادی دیگر است و در "شب هزار و یکم" اتفاق دیگری برایش رقم میخورد. "شب هزار و یکم" شش زن را در روایتهایی که زنانش فعال هستند و برای سرنوشت خود تصمیم میگیرند، به تصویر میکشد و "
بهرام بیضایی" در بازآفرینی کهنالگوی شهرزاد، قهرمانانی جذاب و متمایز را وصف کرده است.
#شب_هزار_و_یکم#بهرام_بیضایی⭕️⭕️