24 بهمن سالروز کوچ فروغ فرخ زاد،
پریشادختِ شعر ایران. یادش گرامی.
چه درد آلود و وحشتناک
نمیگردد زبانم تا بگویم ماجرا چون بود
دریغا درد ،
هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود …
چه بود؟ این تیر بیرحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی آواز ما را باز
دراین محرومی و عریانی پاییز ،
بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد
از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟
چه وحشتناک !
نمی آید مرا باور
و من با این شبیخونهای بیشرمانه و شومی که دارد مرگ
بدم میآید از این زندگی دیگر
ندانستم ، نمیدانم چه حالی بود؟
پس از یک عمر قهر و اختیارِ کفر ،
ـ چگویم ، آه ،
نشستم عاجز و بی اختیار ، آنگاه
به ایمانی شگفت آور ،
بسی پیغامها سوگندها دادم
خدا را ، با شکستهتر دل و با خستهتر خاطر.
و در من باوری بی شک و از من سخت ناباور-
نهادم دستهای خویش چون زنهاریان بر سر
که زنهار ، ای خدا ، ای داور ، ای دادار ،
مبادا راست باشد این خبر ، زنهار !
تو آخر وحشت و اندوه را نشناختی هرگز
وَنَفْشُردهست هرگز پنجهی بغضی گلویت را
تو را هم با تو سوگند ، آری !
مکن ، مپسند این ، مگذار
خداوندا ، خداوندا ، پس از هرگز ،
پس از هرگز همین یک آرزو ، یک خواست
همین یک بار
ببین غمگین دلم با وحشت و با درد میگرید
خداوندا ، به حق هرچه مردانند ،
ببین یک مرد میگرید …
چه بیرحمند صیادانِ مرگ ، ای داد !
و فریادا ، چه بیهوده است این فریاد
نهان شد جاودان در ژرفنای خاک و خاموشی
پریشادخت شعر آدمیزادان
چه بی رحمند صیادان
نهان شد ، رفت
ازین نفرین شده ، مسکین خراب آباد
دریغا آن زنِ مردانهتر از هرچه مردانند؛
آن آزاده ، آن آزاد
تسلی میدهم خود را
که اکنون آسمانها را، زچشمِ اخترانِ دور دستِ شعر
بر او هر شب نثاری هست ، روشن مثل شعرش ، مثل نامش پاک
ولی دردا ! دریغا ، او چرا خاموش؟
چرا در خاک ؟
#مهدی_اخوان_ثالث (در سوگ فروغ)
@SazoChakameoKetab