پيش از صداى خروسان
باور كردم
كه پلكهاى تو
كتاب صبح را گشود.
از آفتابى كه نيامده بود
از اشك كه بايد دوباره ريخت
دهانت براى من خنده هاى گرمتر داشت.
و خروسان پيش از صداى خود دوباره به خواب شدند
از اين كه پذيرفتند روزها ديگر با ماست
و اين كه تا روز مرگ بخشوده شده اند
تا پايانى كه ما نيز با آن خواهيم بود.
باور كردم
سوگند به خوابهاى جوان باور كردم
بي گناهى پلكهاى تو را
بي گناهى برگها را
كه در نور سپيد شدند
سوگند به هرچه سپيدى ست
تنها سرو خيانت كرد
كه پذيرفته ى همه ى فصل ها بود.
#بيژن_الهى@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂