باران
ساکتتر از همیشه
از بستر خویش برخواست
و حرفهای ناگفتهاش
در تاریکیِ بامها،
با صدای شرشر جان داد...
یکی با بغض، در همین نزدیکی
دیگری با عشق
کمی آنسو تر،
شاعری شاید با شعر
در سایهسارِ درخت
و تنهای مفردی
از هرجا که توانست-
همگی به نظاره بودند
بر بالینِ
اردیبهشت،
این زلالِ نعمتافزون را...
و بهار میکوشید،
با لمس شبانهی خویش
به شستن نرمِ جانها
به بردن گرمِ دلها
به سیرابیِ سادهی زمین
و چرخاندنِ پرگارِ روزگار،
تا عدهای را لبریزِ شوق
و تنهایی را
به شعلهی نار عادت دهد،
به قصهی همیشه تکرار...
اردیبهشت اشک شد
تا گوشزد کند
قصهی فاصلهاش
قصهی دوری تو،
با دیگری است...
نه خویشتن!
وگرنه قرارِ بهار
همیشه یکسان است-
باریدن و باریدن و باریدن...
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#اردیبهشت #سیناساعی