سه بار به خاطر گفتن دوستت دارم از خواب بیدار شدم
رغبتی پیدا کردم و به گل ها آب دادم
ابری سرش را پایین انداخته بود و می گذشت، می دیدمش
چهره ات قسمتی از صبح بود
کوچه را، بالکن ها را و یک شعر نیمه تمام را پشت سر گذاشتم
حوصله ام سر رفت و غذایی حاضر کردن
سبزی ها را برای خشک شدن پهن کردم
صدایی می گفت: تافلانم!
می شنیدم
چهره ات مثل اولین روز جمهوری بود
بلند شدم و کمی قدم زدم
چند شعر خواندم
به سن و سال شعر ها رفتم
نفس هایت که بوی آدامس میخک می داد را
در وجودم احساس کردم
زمان را سپری می کنم، زمان را سپری می کنم
می ماند این که چه قدر زیبایی
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#ایلهان_برک