⚜ثقلین⚜

#قسمت_ششم
Канал
Религия и духовность
Образование
Семья и дети
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала ⚜ثقلین⚜
@Saghalain_BumsПродвигать
773
подписчика
4,51 тыс.
фото
1,14 тыс.
видео
657
ссылок
🏳کانال دانشجویی، فرهنگی و مذهبی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند 💠اینستاگرام 📲 Instagram.com/saghalain_bums 📲 Instagram.com/mahdaviat_bums 💠ادمین ثقلین: @Saghalain_bums_admin #هیئت_جوانان_قمر_بنی_هاشم(ع) #کانون_مهدویت #کانون_قرآن_وعترت(ع)
#چند_خط_عشق

زینب دلش می خواست برود پدرش را بغل کند که آن طور زار نزند. امامه اما دستش را محکم گرفته بود. علی شروع کرد به خاک ریختن روی قبر مادر.
وای بابا، چطور دلت می آید روی مادر خاک بریزی؟ این جا را دیگر نمی شود گریه نکرد. ای دنیا! پدر چه درست می گوید که به عطسه بزینمی ارزی! علی سطح خاک قبر فاطمه را با خاک قبرستان یکسان کرد خیالش که راحت شد، گفت: ((اکنون پراکنده شوید و هر دو نفر یک قبر بکنید!))
پراکنده شدند. شروع کردند به کندن قبرهای تازه. یکی. دوتا. سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده. و هی کندند و کندند و خاک را به هم ریختند، آن قدر که چهل قبر تازه ساخته شد. بعد از قبر چهلم دل علی راضی شد که بس است. احساس می کرد فاطمه دیگر راضی شده. گفت: ((کافی است!))
روی سر و صورت و لباسش خاک نشسته بود. انگار پیر شده باشد. زانوهاش تا خورده بود. گفت: ((برویم!))
راه افتادند. حسن شروع کرد به گریه کردن. گفت :((حتی نمی توانیم سر خاکش بیاییم!))
حسین گفت :((حتی شب ها؟))
علی گفت :((حتی شب ها!))
اسماء دست کشید روی سر زینب. گریه می کرد. صدایش را فرو می خورد.
د. زینب خواست دست بیندازد دور کمر اسماء و سرش را بچسباند به بازوی او، اما بهتر آن دید جای اسماء به حسن و حسین برسد که دلشان مادر می خواهد. دوان دوان خود را به آن ها رساند و میانشان ایستاد و دستشان را گرفت. علی جلوتر می رفت. خمیده. دلش نیامد تنهاش بگذارد. دست حسن و حسین را رها کرد و رفت دست پدر را گرفت. علی زینب را نگاه کرد و آه کشید. زینب گفت :((دوست داری مادر تو هم بشوم؟))
زینب با حس مادرانه اش در خانه می گشت. حسن و حسین حس مادرانه او را ارج می گذاشتند.
_ حالتان خوب است، پسران خوب من؟
_ بله خوبیم، ممنون.
_ چرا این جا نشسته و زانوی غم به بغل گرفته اید؟ بلند شوید بروید با خواهرتان زینب بازی کنید! گناه دارد. جز شما هم زبانی ندارد!
_ چشم.
زینب مادر زینب خواهر.
_ خب، چی بازی کنیم حالا؟
حسن شروع کرد به دویدن. همیشه همین کار را می کند. حسین هم پشت سرش. از دست این پسرها! زینب نفس عمیق کشید و دنبال برادرها شروع کرد به دویدن. همیشه هم عقب می افتد. لجس که درآمد، زینب مادر دخالت کرد :((چرا هوای خواهرتان را ندارید؟))
حسن خندید و همچنان دوید. حسین اما ایستاد تا خواهر برسد و دست او را بگیرد و با هم بدوند و به حسن برسند که فقط وقتی می ایستد که از پا بیفتد.
زینب خواهر گفت :((ببینم، شما پسرها جز دویدن بازی دیگری بلد نیستند؟))
حسن گفت: ((دویدن فکر را آزاد می کند. شور و هیجان می آورد. خنده می آورد.))
زینب مادر گفت و آنچه زینب مادر گفت، امامه شنی و خندید که: ((از این به بعد وقتی می خواستید با دخترم بازی کنید، اول خودتان دوتایی بدوید تا فکرتان آزاد شود و شور وهیجان پیدا کنید و بعد بیایید با دختر من بازی کنید!))
حسن گفت :((چشم مادر!)).....
#کتاب_احضاریه
#قسمت_ششم
🆔 @saghalain_bums
ثقلین
#برنامه_لذت_بندگی #قسمت_پنجم ⇦"امتحانات الهی" 2⇨ 💎📊☑️🔰 سلام بر اهالی ثقلین😎 در ادامه صحبتهای قبلی👇 🔴شما باید۲۴ساعته حواست به این باشه که داری امتحان میشی! (ببخشید بزارید دوباره اسم امتحان رو عوض کنم!😉) شما ۲۴ ساعته "تمرین" داده میشید! 🔷⚠️
#برنامه_لذت_بندگی
#قسمت_ششم
{"امتحانات الهی" ۳}
💟💠✔️
سلام بر اهالی ثقلین😍
🔰بحث جلسه ی قبلمون رو ادامه میدیم...
🔷🔸امتحان تلخ نیست...
امتحان شیرینه...💖
بنده هایی رو که خدا بیشتر دوستشون داره، بیشتر امتحان میکنه...☺️
"امتحان مهم ترین عامل رشد ماست.."
♥️📈⬅️
🔶🔹امتحان گرفتن خدا، مثل امتحان گرفتن مامانا از بچشون هست.👦🏻
مثلا مامانه به بچش داره املا میگه؛
میگه بنویس حیاط
بعد میبینه بچش نوشته حیات!
میگه عزیزم بنویس حیاااااططط😒
بچش میگه آهان فهمیدم مامان! الان درستش میکنم😊
امتحان گرفتن خدا مث همینه و بلکه خییلی بهتر...
📝🔍📊
🔷🔸توی امتحانا، همش بهت تقلب میرسونه!😏
اگه دقت کنی برات توی هر امتحانی نشونه گذاشته
"کمک گذاشته"
دستت رو میگیره
فقط انصافا "تو دستش رو رها نکن..."
⚠️🎯✳️
🔶🔹مثلا میخوای یه گناهی بکنی
یه دفعه یکی میاد پیشت و باهات یه کاری داره. وقتت رو میگیره! تو هم اعصابت خورد میشه!😤
میگی این چه وقت اومدن بود!
😒عزیزم این همون کمک خداست به تو...
چرا حواست نیست؟
🔜
🔷🔸مگه نمیخواستی گناهاتو ترک کنی؟!😳
بعد از گناه نگی خدا به من نگاه نمیکنه...⛔️
چرا قبل از گناه حواست پرت بود؟!
مگه مولای مهربان تو "با نگرانی" بهت تقلب نداد؟!
مگه امام زمان (عج) نگاهت نمیکرد؟😔
ما گناه میکنیم چون کمک های خدا رو نادیده میگیریم😭
🔷✂️
👉🌐http://bayanmanavi.ir/post/249
🔶🔹عزیزانی که میخوان در مورد #امتحانات_الهی بیشتر بدونن حتما وارد سایت بالا👆 بشن و این شش جلسه رو گوش بدن.
😉👌قطعا #تاثیرگذارترین حرفای زندگیتون رو خواهید شنید...
#ادامه_دارد
•┈••✿💐🌸💐🌸💐✿••┈•
🆔 @saghalain_bums