رکود بی پایان
#مسکن و بی توجهی به معیشت و مشکلات
#کارگران_ساختمانی ✍محمدکریم خدادادی شاغل در صنعت ساختمان
@social_scienceقبلا با پدرم رو زمین کار میکردم، از وقتی دولت به بهانه خشک شدن و آبرسانی به دریاچه ارومیه چاههای کشاورزی رو پلمپ کرد زمینهامون خشک شد، آنجا اکثر جوانها بیکارن، ناچار برای کار اینجا آمدم، دو ماهه فقط 7 روز کار کردم، درآمدم بقدری نیست خوابگاه اجاره کنم، داخل این ساختمان و این خیابان [ با دست چهار دیواری بزرگ و نیمه مخروبه ای را در ابتدای خیابان نشان میدهد] تعداد زیادی از این گاراژها هست که با حلب و ایرانیت اتاقکهای کوچکی درست کردن و به کارگرا اجاره میدن، داخل اتاقک دو متر در دو متر پنج شش نفررو جا میدن، مدتی داخل همین اتاقکها زندگی کردم اما نتونستم تحمل کنم، وسایلمو داخل این کوله پشتی گذاشتم [ در کوله بزرگش را باز میکند و پتو و بالشتش را نشان میدهد] مثل خیلی از کارگرای دیگه مجبورم شب را داخل پارک بخوابم.
با هر سنی از نوجوان سیزده سال تا پیرمرد شصت هفتاد سال داخل میدان تجمع کردند، تعدادی که جای خالی برای نشستن گیر اوردند روی لبه سنگی دیوارک میدان نشستند، عده ایی دیگر دستها را به پشت زدن و بی حوصله و بی هدف عرض میدان را بالا پایین میکنند، تعدادشان به اندازه ایی زیاد است که فضای وسیع میدان گنجایش جمعیت شان را ندارد، تعداد زیادی نیز کنار خیابانهای اطراف میدان وسایل کارشان را بدست گرفتن و با ناامیدی ماشین های عبوری و عابران را میپایند، اگر ماشینی سرعتش را کم کند همه نیم خیز میشوند و اگر کاملا توقف کند بی توجه به دلیل توقفش، بین کارگران رقابتی شبیه دو سرعت ایجاد میشود، همه سعی میکنند زودتر از بقیه خودشان را به ماشین های که توقف میکنند برسانند
بیشتر از چهل ساله از صبح خیلی زود تو گرما و سرما سر چهار راه و میدان با ترسو امید منتظر میشینم، کارم گچکاریه اما دیگه توان ماله و شمشه کشیدن و با سقف و دیوار کشتی گرفتن ندارم، تو این سالها از بس به ماله زور زدم هزار جور مرض گرفتم، [دستان زمخت و انگشتان کج و کوله اش را نشان میدهد] دیسک کمر و واریس پا گرفتم، شب از درد گردن و دستو پا نمیتونم بخوابم، نه بیمه دارم نه پس اندار، با 68 سال سن و 41 سال کار سخت هنوز مستاجرم، دو ماهه نتونستم اجاره خانه بدم، شش ماهه پول برق رو نتونستم واریز کنم....
تعدادی کارگر به سمت گوشه ای از میدان و وانتی که پارک کرده هجوم میبرند، پیرمرد با دیدن وانت بی توجه به من با عجله شمشه و کیسه برنجی که وسایل کارش را داخل آن گذاشته بدست میگیرد و سعی میکند هم پای بقیه خودش را به وانت برساند، اما درد توان پاهایش را گرفته و نمیتواند بدود،
پای وانت همدیگر را هل میدهند، آنهایی که جوان و قویترند میخواهند بقیه را کنار بزنند و سوار شوند،راننده پیاده میشود و با عصبانیت فریاد میزند بجز دو نفر بقیه پیاده شوند، بیشتر از 14 نفر پشت وانت از سرکول همدیگر بالا رفتند و هیچ کس حاضر نیست پیاده شود، هر کدام از انها میخواهند یکی از آن دو نفر باشند.
مراد یکی دیگر از کارگران حاضر در میدان است، میگوید اهل یکی از شهرهای غربی است، لیسانس دارد اما چون آشنا و پارتی نداشته تو شهر خودش نتواسته کار پیدا کند، بناچار برای پیدا کردن کار اینجا آمده، با دو نفر از دوستانم اینجا آمدم، با پول کمی که داشتیم حدود یک ماه دربه در دنبال کار گشتیم اما نتونستیم کار پیدا کنیم، دوستانم پیشنهاد دادن مواد بفروشیم اما من ترسیدم و قبول نکردم، 3 ساله داخل میدان کار میکنم، اینجا کارگران افغانی اولیت دارن،اکثر پیمانکاران و بسازبفروشها از کارگران افغانی استفاده میکنن....
اینها تنها بخشی کوچک از مشکلات کارگران مظلوم ساختمانی است، مردمی که دیگر نه رمقی برای تحمل مشکلات دارند و نه صدایی که بتوانند درد و رنجشان را فریاد کنند، بعضی از انها برای نیازهای اولیه زندگیشان سلامتی خود را به حراج میگذارند و اعضای بدنشان را میفروشند تا بیشتر از این شرمنده زن و بچه نباشند
مردمی که بیشتر آنها نانی تو سفره ندارند و از حدقل امکانات زندگی محرومند، مردمی که صدای مشکلات آنها شنیده نمیشود و سرنوشت دردناک آنها برای هیچ کس مهم نیست.
👥کانال علوم اجتماعی
👥https://telegram.me/joinchat/B8dgVjzw2lSWh3ZSpj1VhQ