@SocialSciences1#روشنفکری و
#اپوزیسیون_گری | عباس نعیمی جورشری
سخن گفتن درباره ماهیت و چیستی روشنفکری الزاما به عرصه معرفت شناسی مرتبط است. "شناخت" در این حیطه به چالش کشیده می شود و عیارها تغییر می نماید. عیارهایی که به مختصات جهان پسارنسانس، تفکر پسا روشنگری و عصر پساصنعتی شدن شاخص شده اند. روشنفکر که خود مفهومی مدرن است، مجراهای شناخت ساز را به چالش می کشد و درباره حقیقت در دسترس شک روا می دارد.
از جمله مهمترین عرصه هایی که مورد بازتعریف و نقد قرار می گیرد عرصه قدرت است که خود مرکز ثقل ساختار سیاسی می باشد.
اما آیا شرط لازم روشنفکری این است که روشنفکر مخالف و نافی نظام حاکم باشد؟ آیا
اپوزیسیون بودن از جمله شروط بنیادین روشنفکری است؟
اثرگذاری عمده روشنفکران به اصلاحات اجتماعی باز می گردد که از دریچه نقد شناختهای سنتی رخ می دهد. می توان با اغماض پذیرفت که روشنفکران همان مصلحان دوران کهن هستند که ابزار و سلاح نو اختیار نموده اند. سلاحی که همانا دانش جدید است.
بنابراین هدف عمده روشنفکر اثرگذاری معطوف به عمل است و این مهم را نیز عمدتا با وجوه معرفت شناختی پیش می برد.
@SocialSciences1این مبنای نظری کمک می کند به آسیب شناسی وضعیت روشنفکری در ایران.
به زعم نگارنده، در ایران سوتفاهمی جدی بر سر محتوای روشنفکری رخ داده است که گاه نتایج وخیمی نیز به بار اورده است. آنچنانکه گاه مترادف با
اپوزیسیون، قلمداد می گردد. گویی هرآنچه نظام حاکم می گوید و انجام می دهد خطاست و وظیفه روشنفکر این است که در اسرع وقت علیه آن بیانیه بدهد و آن را محکوم نماید.
آنجا که نظریه های انقلاب از جمله نظریه های روانشناسانه نظیر دیویس درباره "احساس وخامت" سخن می گوید موید همین نکته است. به واقع انقلابها با کمک نقش نفی کنندگی روشنفکران تسهیل می شوند.
در این نقش افرینی روشنفکرانه، اشتباه بزرگ همانا عیار است. عیار از عرصه تفکر و مبانی علم جدید به عرصه موقعیت و جبهه بندی سیاسی منحرف می گردد.
تو گویی اگر روشنفکر در موضوع یا مواضعی، هم موضع حکومت سخن بگوید دیگر روشنفکر نخواهد بود. اگر در در بخشی در خدمت نظام سیاسی باشد و فی المثل حقوق بگیر آن باشد انگاه دیگر "معلوم الحال" و در بهترین حالت "مشکوک" خواهد بود.
بر این مبنا از قایم مقام فراهانی، میرزاتقی خان امیرکبیر، میرزاحسین خان مشیرالدوله در عهد قجر تا علی اکبرخان داور عهد رضاشاهی و محمد مصدق و علی امینی عهد پهلوی دوم تا نمونه های پس از انقلاب اسلامی، همه را نه تنها نمی توان مصلح اجتماعی یا روشنفکر نامید بلکه آلت دست حاکمان خواهند بود!
@SocialSciences1واقع گرایی علم سیاست بیانگر این نکته است که منتقد وضع حاضر بودن "الزاما" از شروط روشنفکری است چرا که همواره می توان به سمت بهتر شدن پیش رفت. لکن این منتقد بودن در مواجهه با ساختارهای عملا موجود، جلوه ها و کنشهای خاص خودش را دارد که ضرورتا موضع
اپوزیسیون را اتخاذ نخواهد نمود بلکه گاه یاری گر نظم مستقر می گردد ضمن اینکه بنا بر اصلاحش دارد. اصلاحگری و رفرمیست بودن نیز از همین خاک تغدیه می کند.
به نظر می رسد هرگونه بهبودی در شرایط زیستی و اجتماعی مردم باید با تقویت نظام سیاسی رخ بدهد. این "باید" در کشورهای در حال توسعه ضرورت بیشتر دارد. همچنین مختصات و تهدیدهای موجود در منطقه خاورمیانه بر اهمیت نکته مذکور خواهد افزود. تضعیف نظام سیاسی علی الخصوص براندازی، خلاف منافع ملی است اگرچه با یک سوتفاهم در معنای روشنفکری انجام پذیرد.
جامعه ایران به نقد مستمر قدرت نیازمند است. سلامت قدرت و نهادهای سیاسی در گرو همین نقد است. بااینحال ملاک این نقد همانا دانش، عقلانیت نو و منافع ملی است و نه
اپوزیسیون گری!
جامعه شناسی به عنوان علم آوانگارد نقد اجتماعی کمک حال این مهم خواهد بود. به عنوان نمونه می توان مشاهده کرد که بزرگان جامعه شناسی ایران همچون دکتر پرویز پیران و دکتر سعید مدنی و جامعه شناسی سیاسی همچون دکتر همایون کاتوزیان و دکتر حسین بشیریه بدون آنکه لباس
اپوزیسیون به تن کنند در رسالت روشنفکرانه خویش کامیاب بوده اند. نگارنده بر این نظر است که ایده آل تایپهای پیران-مدنی و کاتوزیان-بشیریه نمونه ای موفق و سزاوار قدردانی در تفکیک روشنفکری و
اپوزیسیون گری است.
★متن کامل در انصاف نیوز
http://www.ensafnews.com/35679👥کانال علوم اجتماعی
👥https://telegram.me/joinchat/B8dgVjzw2lSWh3ZSpj1VhQ