#آزارگران_جنسی#سکوت_را_بشکنیدروایت چهادهم:
♦️اول این را بگویم که تفاوت مشخصی بین آزار جنسی و
تجاوز قائلم. در تجربه من،
تجاوز رخ نداد. من آزار جنسی دیدم. به زور لمس شدم و با عباراتی مثل «دهاتی» «امل» «دنیای تناقض هستی!» «فمنیسیتی هستی که به نیاز بدن خودش احترام نمیگذارد.» «وقتی خودت را سرکوب میکنی، قطعا نیاز باقی زنان را هم جایی سرکوب خواهی کرد.» تحقیر شدم.
♦️از ابتدای همکاریمان برایم از نقش پژوهشهایش در کمک به اقلیتها گفته بود و از تلاشهای همهجانبهاش در این زمینه. تعریف کرده بود که چطور از رابطه دوستانه عمیقش با نماینده یو ان در ایران تا فرصت گفتگو با عنایت فانی در برنامه صفحه دو به نفع اقلیتها استفاده کرده.
♦️از مذاکراتش با نمایندگان فراکسیون زنان برای اصلاح قوانین به نفع زنان تا همکاریهایش با معاونت زنان وقت و هزینههایی که بابت پروژه ختنه زنان پرداخته بود گفته بود.
♦️ و خب مراسم رونمایی کتابش در کتابخانه ملی و حضور چهرههای سرشناس هم تأییدی بود بر این ادعاها.
♦️یک پژوهش به پایان رسیده بود و دست ناشر بود. یک پژوهش در میانه پایانی کار بود و پژوهش سوم داشت شروع میشد.
♦️مرا برای جلسه طراحی مصاحبههای کار جدیدش دعوت کرد. به تهران رفتم و قرار بود غروب برگردم. پس از پایان جلسه مرا برای ناهار به خانهاش دعوت کرد. آپارتمان کوچکی در محله شهران. آن موقع هنوز همسر و فرزندش مهاباد زندگی میکردند.
♦️در طول مسیر خانه و در تمام مدتی که در خانهاش بودم از تجربههایم میپرسید. موضوع پژوهشها هم مربوط به تجربههای جنسی میشد.
♦️ همه چیز را در یک چارچوب انتقادی و نظری مطرح میکرد و یکجوری به موضوع پژوهشها و موقعیت زنان در ایران مرتبط میکرد و مدام مرا و سبک زندگیام را به چالش میکشید. چنان زیرکانه بحثها را جلو میبرد و مرا درگیر میکرد که هیچ وقت در حین بحث، جرئت و فرصت نکردم بگویم به تو چه.
♦️ غذا سفارش داد و شروع کرد به چاق کردن قلیان. روی قلیان وید گذاشت. مشروب هم آورد. من از قلیان و مشروب امتناع کردم. شروع کرد به نقد کردن. «ترسو نباش» «یک فمنیست و یک کنشگر باید شجاعت کسب تجربههای جدید رو داشته باشه» و هویتم را مدام به چالش میکشید.
♦️بعد از ناهار داشتم لپ تاپ و شارژر را در کوله میگذاشتم که زودتر بروم فرودگاه. چون اصلا راحت نبودم و بیش از حد نقد شده بودم. رفت دستشویی. وقتی بیرون آمد کاملا برهنه بود. انقدر شوک شده بودم که هیچ واکنشی نداشتم.
♦️در چارچوب در ایستاده بود، آلتش را تکان میداد و به من میخندید. میگفت مگر تا حالا مرد ندیدی؟! پورن هم ندیدی؟!
♦️بعد از چند لحظه در حالی که میگفت بهترین فرصت است برای آشنایی با بدن یک مرد به سمتم آمد.خودش را به من چسباند. به زور خودم را جدا کردم و زدم بیرون. در همان چند دقیقه گفت که این کار را برای کمک به من و عبور از ترسهایم میکند.
♦️قطع همکاری در لحظه سخت بود. هم به موضوع پژوهشها علاقه داشتم، هم کلی زحمت کشیده بودم و هم تمام ارتباطات حرفهایام به این پروژهها گره خورده بود. تازه بحثهای تصویب قانون منع ازدواج کودک به نتیجه رسیده بود و به نقش آن پژوهشها امیدوار بودم.
♦️تصمیم گرفتم موضوع را جدی با خودش مطرح کنم و با حفظ فاصله ایمن تا پایان آن پروژه ادامه دهم. تمام قرارهای کاری را در کافی شاپ میگذاشتم.
♦️بماند که همیشه به شوخی یا جدی ترسم از دیدن بدنه برهنهاش را مسخره میکرد. یادمه یکبار گفت من با محافظهکارترین گروهها مذاکره کردم و ترسها و تابوهاشون رو شکستم اما درباره نتونستم. بابا چقدر تو سفت و املی.
♦️آخرین بار که دیدمش داشتیم در خیابان راه میرفتیم و درباره مراسم رونمایی و جلسهای که گرفته بود، صحبت میکردیم. رفتیم جلوی عابر بانک که پول بردارد. در همین توقف کوتاه جلوی عابربانک، ناگهان در حالی که جمله «پس تو این کُس رو برای چی میخوای؟» رو گفت دست درازی کرد. وسط خیابان بدنم را لمس کرد. این آخرین دیدار حضوری ما بود و بعد از پایان آن پژوهش، قطع همکاری کردم.
♦️یکبار ازش پرسیده بودم تو که انقدر دنبال روابط جنسی آزاد و موازی هستی چرا ازدواج کردی و بچه آوردی؟ گفت «اگر مجرد بودم و هیچ رابطهای نداشتم به صرف همکاری کردن با چند زن جوان از طرف اقوامم و جامعه به هزار گناه کرده و نکرده متهم میشدم. اتفاقا برای داشتن آزادی جنسی در جوامع سنتی باید ازدواج کرد.» و من فکر میکنم گاهی برای آزارگر جنسی بودن نیز میشود یک چهره سرشناس حقوق زنان و اقلیتها بود و در حاشیه امن ناشی از همین آوازه به آزار جنسی ادامه داد.
روایت ارسالی به بیدارزنی
#تجاوز#آزارجنسی@bidarzani@zan_j