با صدای بی صدا مثله یک کوه بلند مثله یک خواب کوتاه یه مرد بود یه مرد با دستهای فقیر با چشمهای محروم با پاهای خسته یه مرد بود یه مرد شب با تابوت سیاه نشست توی چشمهاش خاموش شد ستاره افتاد روی خاک #برادر
آنکه بی شعله کِشد شعله به جانم وطن است که شود خاک ِدرش جسم و روانم وطن است … آنکه در پای غمش بگذرم از دار و ندار دهمش باقی ِ این عمر ِ گرانم وطن است … #برادر #رفیق