گنجشکی را دیدم که در گرمای تابستان دانه گندمی را با مشقت زیاد برای جوجه هایش برد ، به او گفتم:تو چرا در این آفتاب سوزان اینقدر به خودت سختی می دهی هوا که خنک شد برای جوجه هایت غذا بیاور . گفت: تو از دوست داشتن چه می دانی وقتی جوجه هایت در مقابلت از گرسنگی سر و صدا کنند آنجاست که زجر آورترین کار ممکن برایت ماندن در لانه است
آن هنگام آوردن غذا در آفتاب سوزان بسیار لذت بخش تر از ماندن در لانه ای خنک است
🍂🌸🍂
🔵لری(مینجایی):
مْلیچکینه دییم گ ده گِزه توه سو دونه گَنمئنه وا ارک براکا فْرَ سی جیجاش برد وْش گوتم: سئ چئ ده ائ اَفتاو وه ائ گِزی ائقه وه خوت دالا دال دی
هوا گ هونک بی اوسه روی سی جیجات نو بئیار گوت ده دوس داشته چئ دونی هگه جیجات ده تیکاتیکت ده گوسنِی جیک جَک بکنن دوچنه گ دیسات دار ترین کْسم سیت مَنه ده لونا، اوسه نو آورده ده گِزه اَفتاو مْسش فْرَ تره تا مَنه ده لونه گ هونک با
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍃
🔵منبع:کتاب متن های ادبی(فارسیلری مینجایی) اثر #مصطفی_باقرزاده