💖بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَحیم
💖آرام آرام بوی عطر بهاری مارا یاد قاصدکهای سفررفته انداخته است که همراه بانسیمی ملایم ،بانوازشش دلمان را هوایی کرده...
آری دلمان چندیست بوی خاطرات شمارا به خود گرفته...
راستی!قاصدکهای سفرکرده هنوزهم دلتان نیامده که برگردید...
اینجا منتظرتان هستیم...
چند وقتیست که بی قراری خانواده هایتان را می بینیم...
سلام.
سلام بر شهدای خانطومان
سلام برشهیدی
از شرق استانم،سلام بر خادم شهدا،شهید کابلی عزیز چه معامله ای با شهدا کردی که اینگونه خوب تورا خریدن ...
راستی امسال جایت در اردوگاه خرمشهر خالی بود.
همسرت را آنجا دیدم بار اول بود که میگفت:تازه می فهم که رحیم چه دیده بود اینجا ،که هرسال،سال نورا باید اینجا به پا می کرد...
می گفت:تازه می فهم حاجی عاشق چه چیزی شده بود در اینجا...
شهیدکابلی،ازشهید قنبری آرام و مهربانمان چه خبر...
راستی!رحیم جان یادم رفت بگویم ازشهید محمد بلباسی...ازدوست عزیزت چه خبر...محمد جان ...امسال خادمین شهدا حسابی ازتو می گفتندو ازتو یاد می کردند...
از زمان های جدی بودنت در کار ولحظه های خنده و خوشی ات در جنس خادمیت را...محمدجان...زینب جان کودکت چه خانمی شده برای خودش..امسال اردوگاه خرمشهر میزبان خانواده ی تو بود ...ولی تو نبودی...همه در هرگوشه و کناری یک بلباسی می گفتند ویک خادمی...
شهید سید جواد اسدی امسال حتما روضه خوان مجلس اربابم حسین تو بودی...یادت هست که برای اعزام چندین بار اسمت را درآوردندوگفتندچون برادر شهید هستی وخانواده ات توان داغ دیگری در
از دست دادن فرزند را ندارد نمی خواهی بروی...جوادجان چه گفتی به برادرشهیدت که توراهم آسمانی کرد ومادر را اینجا تنها گذاشتید...
شهید سعید کمالی،چندی پیش تولد تنها دُردانه ات بود... نمی دانست وقتی تو نیستی تولدش را کجا بگیرد ... درکنار کدامین قبر...
شهید حسین مشتاقی چندروز دیگر تولد دوفرزند نازت می باشد ... حسین جان،امیر مهدی و نازنین زهرایت بزرگ شده اندو نام زیبای تورا بر زبانشان جاری می کنند،راستی حسین جان میدانی که مرد این روزهای خانه ی تو امیر مهدی جانت هست.
شهید بامعرفت،طاهرجان...چه خوب هوای خانواده ی مشتاقی را داری... امسال لیاقت این را داشتم که همسرت و فرزندت را در آغوش بگیرم واز همسرت ویادگارت طلب دعای خیر بگیرم...
طاهر جان ،درآنجا یادگار شهید بُریری هم بود...سلاممان را به اوبرسان...یادگارش بسی شیرین است با آن چشمان زیبایش...
شهید حسن رجایی فر،مردی
از دیار بابل که غیرتت زبانزد مردم شَهرَت می باشد ،تو چه کردی که رضا حاجی زاده را هم مانند خودت آسمانی کردی...
شهید رادمهر،همیشه فروتن و مهربان بودی....محمودجان هنوز هم منتظرت هستیم ... منتظریم که برگردی ،دلمان برای نجابت وحیای زیبایت تنگ شده...
شهید عابدینی،خوب خود را به قافله ی یاران ودوستانت رساندی...زخم بازویت چطور است،هنوز هم با آن خنده ی زیبایت می گویی چیزی نشده...
شهید علی جمشیدی...
آخ،علی جان...امسال پدرت در شلمچه چقدر بی تابی میکرد...گریه امانش نمی داد... دوستانت که آنجا بودند هوای پدرت را داشتندولی نه بازهم پدرت دلش آرام نمی گرفت ... عکست را چنان برقلبش می فشارد که گویی دیگر کمرش تاب راست شدن را ندارد.
شهدای خانطومان مازندران
هنوز هم منتظرشما هستیم ...
هنوز هم خانواده هایتان دلشان بی قرار است...
هنوز هم هرروزچشم انتظار به در نشسته اند تا برگردید...
شهدای خانطومان دیگر تاب تحملی باقی نمانده.... برگردید...
تقدیم به شهدای مدافعین_خانطومان.
دلنوشته
《التماس دعا》
#ارسالی از کاربران @SHAHID_ALIABEDINI