🖤🖤استاد محمد علی بهمنی را باید پرچمدار غزل و ترانهی معاصر دانست.
او ادامه دهندهی راه روشنیست که پیش از او منوچهر نیستانی و حسین منزوی آغاز کرده بودند .
در روزگاری که میرفت غزل تحت تاثیر شاعران نوگرا و روشنفکر با قالبهای نوینی که ارائه کرده بودند به حاشیه رانده شود ، استاد بهمنی و همفکرانش بودند که غزل را از مضامین تکراری و کلیشه ای نجات دادند و با اندیشه و تعهد و دانش ادبی که داشتند توانستند مضامین اجتماعی روز را در غزل بدمند و نگذارند غزل زیر سایهی سنگین قالب های نوین رنگ ببازد .
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ، شاعر شنیدنی ست ، من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم ....و بسیاری دیگر از آثار منتشر شده ی استاد بهمنی بی تردید تاثیر بسزایی در تحول و پویایی غزل امروز داشته است .بسیارند شاعران نامدار معاصری که جایگاه امروز خود را در شعر مدیون استاد بهمنی می دانند .
درکنار غزل های ماندگار استاد بهمنی نمی توان از ترانه های تاثیرگذار و تکان دهنده اش به سادگی گذشت .
ترانه هایی که با تمام سادگی از مفاهیم و درون مایهی ژرف برخوردار است .عاطفهی سرشار ، نزدیک بودن به زبان کوچه وبازار و درد مشترک داشتن با مردم اجتماع از دیگر ویژگی های ترانه های استاد بهمنی ست .
مرحوم ناصر عبداللهی از خوانندگانی بود که با غزل ها و ترانه های استاد بهمنی توانست در عرصهی فراخ موسیقی جایگاه ویژهای برای خود فراهم کند . قطعا ملودی های خاص و جنس متفاوت صدای ناصر عبداللهی از دیگر عوامل توفیق او در این عرصه بودند .
ولی باید پذیرفت آن چه را که مردم با خود زمزمه خواهند کرد واژه هایی است که از سرچشمهی وجود شاعر جاری شده است . امروز میبینیم که چند نسل ترانه هایی
را باهم زمزمه میکنند که درد مشترکشان است
انگار بازتاب دهندهی اعماق ِ پر دردِ دل این مردمان است .
ترانه هایی مثل :
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
***
این شفق است یا فلق مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام جان دقایقم بگو
***
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
***
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
از برکات هفتاد سال زیست شاعرانهی استاد بهمنی درخت تناور غزل و ترانهی اوست که در باغ پهناور شعر و ادب پارسی سبز و خرم خواهد ماند و هر رهگذر عاشقی را به سایهی امن خویش فرا خواهد خواند
در ادامه غزلی زیبا از این استاد فرهیخته و چهرهی ماندگار شعر پارسی را با هم میخوانیم :
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من این های و هوی گنگ -
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همه ی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
#موسی_عصمتی#معرفی #شعر@Roshanfkrane