رفیق شهیدم

#پایان
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 درود به بچه های گردان امام علی شهرستان بروجرد

#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#پوستر
باز با کبریت دشمن آتشی افروختند
در میان شعله دیدم مرد و زن می سوختند

چیست کار و بار دوزخ زاده‌ها؟ آتش زدن
دزدی و کشتار و قرآن خدا آتش زدن

باز هم خون...خون پاکِ لاله بر چنگال گرگ
برنگشتن‌های سنگین پدرهای بزرگ

#ایذه
#ایران_تسلیت
#پایان_مماشات
🥀🖤
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 کلیپی از #سیدنا که در ۲۴ساعت گذشته توسط لیدرهای براندازی، گلشیفته،سوگند ،مدگل و …
به طور گسترده پخش شده و مسخره اش کردند
چرا؟ چون این کلیپ دستشون و رو کرده
حتما ببینید و توی ثواب انتشارش سهیم باشین

#پایان_مماشات
#لبیک_یاخامنه_ای
#ایران
#منتشر_کنین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حمله به کلانتری خاش!

خوب گوش کنید، با اینکه تعداد نیروهای کلانتری خیلی بیشتر است، اما نیروهای مقابل چه اعتماد به نفسی دارند:
-آر پی جی آماده‌س
-بیاید بیرون تسلیم شید¡¡¡

چرا اعتماد به نفس  نداشته باشند!؟
وقتی میدانند عده‌ای جاهل حمایتش می‌کند. عده ای تطهیرش می‌کند و اگر کشته شود به او شهید می‌گوید!
وقتی می داند علی کریمی رذل و سلبریتی لجن؛ از ویلایش استوری می کند شلیک نکن بی شرف!
‌‌

#پایان_مماشات
سلام اهالی
لحظه هاتون پر از رنگـ خدا
✌️😊❤️😊✌️


ان شاءالله که این عزیز تا الان بهبود پیدا کرده باشن با اینکه دیر شده من مدتی درگیر بودم نتونستم ختم رو بزارم

ان شاءالله به حق بیمار مصلحتی کربلا چهارهزار صلوات به نیت امام سجاد (ع) شفای بیمار مورد نظر و تمام بیماران ان شاءالله ختم رو شروع میکنم

لطفا تعداد صلواتهاتونو بفرمایید در دیدگاه
ان شاءالله که با نفسهای حقتون عزیز مورد نظر هر چه سریعتر نظر شفا پیدا کنن...
🌺❤️🌺


خودم شروع کننده ختم
313❤️
بسم الله...

500🧡
300🧡
124🧡
500🖤
313🖤
500🖤
500🦋
313💛
500💛
114🍃
72🍃
#ختم
#پایان_ختم
1400.03.26

ممنون از تمام عزیزان ✌️❤️✌️
ان شاءالله حاجت روابخیر
شهدا آمین گوی دعاهاتون
🤲🌺🤲

دوستان در حق هم دعا کنید
راس دعاها تعجیل در فرج باشه که تموم مشکلات گره اش به دست صاحب عصر بازگشاش...
این حقیر رو هم دعا بفرمایید که این روزها سخت محتاج دعای خیر خوبان هستم
✌️🤲🤲😔❤️😔🤲🤲✌️
#پایان مـن از روزی شروع شد که!
#دیــده_بانی را رهـــا کــردم ...

اگـر دیده بانـی را رهـا نکـرده بودم؛
#الان اینقـدر #رهـا نبودم...

رها از معنویت...
رها از اخلاص...
رها از تزکیـه...
.
اشعث در سه مرحله خیانت کرد:
ابتدا مذاکره را به علی (علیه السلام) تحمیل کرد
و سپس با #ناراضی_تراشی، #جنگ_داخلی علیه حکومت علی (علیه السلام) راه انداخت
و بعد از آن زحمتی نداشت که صلحی را به امام حسن علیه السلام) تحمیل کند که #پایان_حکومت_صالحان بشود
.
#صلح_امام_حسن #خیانت_اشعث
#مذاکره_با_آمریکا#تئوریزه_سازشکاری
#شورای_نگهبان_بیدار_باشد
#استاد_پناهیان
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿

❂○° #جانم_می‌رود °○❂

🔻 قسمت صد و نود و دوم

#قسمت_آخر

مهیا نگاهی به پا و دست شهاب انداخت و خوشحال لبخندی زد،شهاب کنجکاو پرسید:
ــ به چی فکر میکنی که چشمات اینطور برق میزنن؟؟
مهیا دستی به گچ پای شهاب کشید و گفت:
ــ حالا که اینطور درب و داغون شده دیگه نمیری درست میگم؟

شهاب بلند خندید و گفت:
ــ اولا درب و داغون خودتی ،خجالت نمیکشی اینطور به شوهرت میگی
و با شوخی ادامه داد:
دوما ،این همه فرماندهی عملیات به عهده ی من بود و با موفقیت انجام شده ،انتظار نداری که منو خونه نشین کنن
تا مهیا می خواست حرفی بزند شهاب گفت :
ــ چیه باز میخوای بگی،خب چیکارت کنم مدال بندازم گردنت
مهیا با تعجب به شهاب خیره شد این حرف را به شهاب در دیدار اولشان گفته بود شروع کرد به خندیدند !!
ششها از خنده ی مهیا لبخند عمیقی بر لبانش نقش بست؛
ــ هنوز یادته؟؟
ــ مگه میشه یادم بره ،نمیرفتم که منو همونجا یه کتک مفصل مهمونم می کردی
مهیا دوباره خندید سرش را به شانه ی شهاب تکیه داد و زیر لب زمزمه کرد:
ــ خدایا شکرت
و در دل ادامه داد "خدایا شکرت به خاطر این آرامش،شکرت به خاطر بودنت ،شکرت به خاطر بودن این مرد در زندگیم"

با شنیدن صدای ذوق زده ی مریم که به طرف اتاق می آمد از شهاب جدا شد ،به اندازه ی کافی کنار شهاب بود ،الان باید کمی به خانواده ی شهاب هم اجازه میداد که کنارش باشند،با حال شهاب کمِ کمِ یک ماه خانه نشین شده ،و فرصت زیادی برای نشستن و حرف زدن و کمی غر زدن به جان شهاب را داشت...

#پایان🌸🍃


⭕️
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری

⭕️
--------------------•○◈❂

@Refighe_Shahidam313
فاطمه؛
با نفس‌هاے رو به #پایان،
راه مسجد در پیش گرفت و...
به تنهایے از #امام_زمانش دفاع ڪرد!

و زینب،از امامِ خود در #شام!

#ما_چطور ؟!

-چرا...نبودنت...
درد ... ندارد؟!
#پسر_فاطمه😔💔💚
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_سی_و_پنجم

💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنه‌ای و #حاج_قاسمم

سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»

💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»

و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.

💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»

حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»

💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»

و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم #غیرت می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»

💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»

از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»

💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!»

دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.

💠 مردم همه با پرچم‌های #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد.

بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.

#پایان


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#نشر_دهیم

⚠️جنگ اقتصادی با ابزار بیوتروریسم آشکار

🔴ناراحتی چینی‌ها از خوشحالی آمریکا، بخاطر شیوع ویروس کرونا در چین

⭕️وزارت خارجه چین، از اظهارات مقامات آمریکایی که شیوع ویروس کرونا و اُفت #اقتصاد چین در این شرایط را باعث #رونق_اشتغال در ایالات متحده خوانده‌ بودند؛ شدیدا انتقاد و ابراز ناراحتی کرد.


نهضت مردمی ممانعت از ربا:

▪️اقتصاد غرب ریشه در داروینیسم دارد؛ یعنی تلاش برای بقا به هر قیمتی!

▪️درحقیقت، این افول آمریکا است که اورا مجاب کرده است؛ تا امروز در جنگ اقتصادی، برای بقا و نجات خود از قعر جهنمی که به دست خودش ساخته؛ دست به استفاده از ابزار بیولوژیک و اشاعه یک ویروس دست‌ساز بزند.

▪️اکنون این جمله ی امام خمینی که فرمود: آمریکا "تروریست بذات" است؛ برای تمام جهان روشن شده است. آمریکا برای بقای خود به طور آشکار بیوتروریسم می‌کند و حاضر به مرگ هزارها و میلیون ها انسان بی‌گناه است.

▪️اما ما نوید می‌دهیم؛ این قدرت نمایی کثیف، هیاهو و شیهه‌های آخرِ اژدهای اقتصاد غرب بخصوص در آمریکاست.

#پایان_بازی
#مرگ_رویای_آمریکایی
#افول_آمریکا
#اقتصاد_کثیف
به گفته «#بهرام_دوست‌_پرست» #نماینده_کمیته_جست و_جوی_مفقودین در #همدان و #همرزم این شهید والامقام،
#شهید_شمسی_پور در بسیاری از #عملیات‌های دوران #دفاع_مقدس از ناحیه #سر، #دست و #پا بارها #مجروح می شود، با این وجود پس #پایان_جنگ و #انجام_وظیفه در #سپاه_ناحیه_همدان، با #اعلام_فراخوان کمیته جست و جوی مفقودین به این کمیته می پیوندد، چنانچه با همکاری مجاهدانه او در بازه زمانی سال های ۷۰ تا ۷۲ موفق موفق به تفحص پیکر بیش از دو هزار شهید به همراه دیگر #جستو_گران_نور می شود.
#داغ مردم بی پناه #سوریه و زجر و رنج کودکان سوری دلشان را سوزانده بود، خواب و خوراک نداشت، نه ایام #جشن و #عید می شناخت و نه #شب و روزی، مدتی در جستجوی آرامش حقیقی به عنوان مدافع حرم به سوریه می رود، اما گویا نوای شهادت از جایی دیگر به گوشش می رسد، باز می گردد و نامه شهادتش را هنگام تفحص شهدا در عراق به دست می گیرد، جایی که گفت: “#اینجا_شهید_باران_است
ادامه در پیام بعد
👇👇
🌄 مولا میخواست فتنه را
درهمان صفین تمام‌ کند

امّا فشار میآوردند که‌سرنوشت
را به احمق‌ها بسپارند!
به هوش باشیم📣📣
تَبعیّت نکردن از ولی
میشود قصّه حکمیت
#مذاکره_سم_است
#پایان_برجام