آشنایی ما سنتی بود.
همدیگر را ندیده بودیم.
روز اول که برای صحبت نشستیم اصلا ایشان را ندیدم و تنها چیزی که یادم هست شلوار سفید تنش بود و تکانهایش.
برای حرف زدن مدام جا به جا میشد و بعدا فهمیدم چقدر دو زانو نشستن برایش سخت است اما آن روز اصرار داشت دو زانو بنشیند.
در آن جلسه گفت که من تنها به
خواستگاری نیامدم و مادرم
حضرت زهرا (س) همراه من است.
بعدا که جواب
خواستگاری را دادم گفتم جواب مثبت را به شما ندادم به مادرتان حض
رت زهرا (س) دادم.
وی افزود: این تنها نیامدنش را در هر لحظه از
خواستگاری حس میکردم،
اینکه با شهدا و حضرت زهرا (س) آمده است...
وقتی رفت من فقط گریه میکردم.
مادرم پرسید خب چرا گریه میکنی جوابت چه بود؟
گفتم نمیدانم، فقط میدانم تنها نبود و جواب من هم مثبت است.
مادرم گفت خب اینهمه صحبت کردید چه گفت؟
گفتم تنها چیزی که گفت این بود که با مادرش حضرت زهرا (س) آمده و خانواده همراهم گریه کردند...
#حضرت_زهرا#خواستگاری #مراسم_خواستگاری 🕊رفیق شهیدم
🕊@Refighe_Shahidam313┈••✾•
🥀☘❤️☘🥀•✾••┈