.
گفتم دلم بیقرار است و نا آرام!
و تو گفتی:
«قرار دل
#عشاق در بی قراری است.»
.
.
گفتم این چه سری است که اینچنین سر گشتهایم در
#برزخ میان عقل و عشق؟
و تو گفتی:
«این هر دو
#عقل و
#عشق را خداوند آفرید تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.»
.
.
یادت هست که چگونه مسحور سخنانت گشته بودم و چقدر
#دلم میخواست که چون تو بگویم و بنویسم و وقتی از تو پرسیدم که آیا
فلسفه خوانده ای؟
و تو در جوابم گفتی:
«باید پذیرفت که
#تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل
#فلسفه حاصل نمیشود.»
.
.
یادت هست وقتی در نگاهم
#شک را دیدی و من
#شرمسار چشمم را فرو بستم!
گفتی:
«تا شک نباشد کی میتوان به
#یقین رسید و تا شب نباشد کی میتوان به حقیقت
#نور واصل شد.»
.
.
گفتمت چرا اینگونه؟
چرا
#خون؟
و تو گفتی:
«در عالم رازی هست که؛
جز به بهای
#خون فاش نمیشود.»
#شهید_سید_مرتضی_آوینی