رفیق شهیدم

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
#هر_روز_با_شهدا_۴۹۵۹

#همان_جمله_قدیمی....

🌷مصطفی خیلی دوست داشت در عملیات ثامن الأئمه شهید شود. قبل از عملیات غسل شهادت کرده و وصیت نموده بود. لباس سپاهش، تمیز و اتو کرده بود و پیشانی بند “یا حسین (ع)” بسته بود. شب عملیات دنبال مسواکش می‌گشتم. داخل ساک دستی‌اش را نگاه کردم. روی عمامه‌اش تکه کاغذی، نظرم را جلب کرد. روی آن، همان جمله قدیمی‌اش را نوشته بود: «عمامه من، کفن من است.»

🌹خاطره ای به یاد سردار شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور
📚 کتاب "مصطفی"

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#زنجیرهای_آن_روز....

🌷مهدی می‌گفت: رفته بودم روستا. همه طرفدار سینه چاک شاه بودند و من هم طرفدار امام خمینی. بحث‌مان خیلی بالا گرفت تا جایی که مقابل هم ایستادیم. عصبانی شدند و با زنجیر افتادند به جان من. ....هرگاه یاد زنجیرهای آن روز می‌افتم، یاد امام موسی کاظم (ع) را برایم تداعی می‌کند. کاش دوباره ضرب شلاق‌ها تکرار می‌شد تا درک می‌کردم امام موسی کاظم (ع) چه رنج‌هایی کشیدند.

🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مهدی توسن (مسئول محور گردان ۴۱۰ غواص، لشکر ۴۱ ثارالله کرمان)
راوی: رزمنده دلاور یونس شمس الدینی
کتاب خاکریز هزار و یک" (خاطرات شهید مهدی توسن)
منبع: وب سایت برش‌ها

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#پیش‌بینی_شهادت_فرمانده_برونسی

🌷در عملیات بدر واقعاً فرماندهان شجاع، شریف و با تجربه ای را سپاه از دست داد، مخصوصاً شهید برونسی که واقعاً نیروی با تجربه و ورزیده ای بود و از اخلاص و ایمان قوی برخوردار بودند، قبل از شروع عملیات بود که ما شنیده بودیم که برونسی گفته بود:...

🌷گفته بود: اگر من از این عملیات زنده برگردم به مسلمانی خودم شک می‌کنم. اما ایشان در این عملیات شهید شد و با شهادتش نشان داد که نه تنها مسلمان، بلکه مؤمن واقعی بود که مورد پذیرش حق قرار گرفت.

🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج عبدالحسین برونسی

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
خواندن اين پست براى مسئولين #خائن و #ناكارآمد شرعاً حرام است!!

#نصب_پرچم_عراق_روی_شکم_شهید...!!

🌷....دردآورترین صحنه زمانی بود که عراقی‌ها با ماشین‌های خودمان جنازه‌ها را زیر می‌گرفتند! با دیدن این صحنه آن‌چه از عاشورا در روضه‌ها شنیده بودم برایم مجسم می‌شد. در عاشورا یزیدیان با اسب بر جنازه‌ها تاختند و این‌جا بعثی‌ها با ماشین‌‌ها و تانک تی‌۷۲ !! هر عراقی که مرا با آن جراحت در میان جنازه‌ها می‌دید، تفاوت من با دیگر جنازه‌ها را تشخیص نمی‌داد!

🌷عراقی‌ها مشغول پاک‌سازی جاده بودند و به جنازه مطهر شهدا تیر خلاص ‌می‌زدند. بعثی‌ها شهدایی را که ریش داشتند از روی نی‌ها و چولان‌ها، توی آبراه جزیره می‌انداختند. یکی از بعثی‌ها که پرچم عراق دستش بود کنار یکی از شهدا که وسط جاده بود ایستاد، جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته‌ی عراقی یک‌دفعه پرچم عراق را به پایین جناق سینه‌ی شهید کوبید، طوری‌که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت!

🌷آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم! همه‌ی آن‌چه در جاده می‌دیدم، به عقده تبدیل شده بود. هیچ صحنه‌ای به اندازه نصب پرچم عراق روی شکم این شهید زجرم نمی‌داد. در اثر ضربه‌ی پوتین یکی از نظامیان به صورتم، لخته‌های خون توی دهان و حلقم جمع شده بود. با تکرار صلاة از آن‌ها خواستم اجازه دهند نماز ظهر و عصرم را بخوانم، همان‌جا تیمم کردم و اولین نماز اسارتم را خواندم. یاد ندارم در تمام طول عمرم نمازی به آن دلچسبی خوانده باشم! احساس می‌کردم از همیشه به خدا نزدیک‌ترم.

راوی: آزاده سرافراز، جانباز سید ناصر حسینی، ایشان در ۱۴ سالگی به جبهه می‌رود و در ۱۶ سالگی هنگام دیده‌بانی اسیر می‌شود. حسینی جزو بیست‌هزار اسیر ایرانی مفقودالاثر در عراق بود که از حقوق اسرای جنگی بی‌بهره ماند.
📚 کتاب "پایی که جا ماند"

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷خاطره‌ای به یاد سردار شهید علی قوچانی🌷

#و_بدون_مزار🕊

▫️شهید که شد جنازش موند تو منطقه. حاج حسین خرازی منو فرستاد تا دنبالش بگردم. رفتم منطقه، همه جا رو آب گرفته بود. هر چی گشتم اثری از علی نبود خبرش رو که به حاجی دادم، باورش نشد. خودش اومد بازگشتیم، فایده نداشت، جنازش موند که موند....

▫️علی دو سال قبل توی بقیع متوسل شده بود به بانوی مدینه. خواسته بود شهید که شد بی‌مزار بمونه شبیه بی‌بی. حاجتش رو گرفت، همون‌طور که می‌خواست گمنام باقی موند و بدون مزار....

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🕊
#عروسی_در_گودال_قتلگاه!!

🌷نزدیک عملیات رمضان بود. همه آماده می‌شدند برا عملیات و معمولاً کسی مرخصی نمی‌گرفت تا بعد از عملیات. ولی یه جوون اومد و گفت: اگه امکانش هست اجازه بده من برم شهرمون؟! گفتم برا چی؟ گفت: آخه عروسیمه و کارت هم پخش کردیم و خانواده مدام زنگ می‌زنن و می‌گن چرا نمی‌آیی؟! بهش اجازه دادم برگرده. گفت: ازم راضی هستی؟ گفتم: آره. برو ولی مراسمت تموم شد یک هفته ای برگرد چون نیرو نیاز داریم. خداحافظی کرد و راه افتاد.

🌷عصر همون روز که بچه ها داشتن برا عملیات تجهیزات می‌گرفتن یکی رو دیدم کنار تانکر آب، داره وضو می‌گیره. خیلی شبیه اون جوون بود. رفتم جلوتر، دیدم همونه. تعجب کردم و پرسیدم مگه نرفتی برا عروسیت؟ گفت: چرا؛ حتی تا نزدیک پلیس راه اهواز هم رسیدم ولی یه دفعه....

🌷.... یک دفعه یادم اومد که برا مجلس عروسی ام کارت دعوتی هم به ابا عبدالله (ع) دادم و ایشون رو هم دعوت کردم. دیشب هم خواب دیدم مراسم عروسیم تو گودال قتلگاه برپاست و امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) هم اومدن. تا یاد این خواب افتادم، دیگه نتونستم برم و برگشتم. حالا هم اگه سالم برگشتم از عملیات، می‌رم برا عروسیم و گرنه که دعوت شده ام.

🌷همون شب گردانمون وارد عمل شد و به خط زد. صبحی که داشتم بین مجروحها و شهدامون می‌گشتم چشمم به همون جوون خورد. خوابـش تعبیر شده بود و اربابش حسین (ع) دعوتش کرده بـود....

📚 "مجموعه آسمان مال آن‌هاست"

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات