رفیق شهیدم

#بهشت_زهرا
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
رفیق شهیدم
نام : محمد حسین حمزه فرزند : محمدحسن متولد : 1365/12/15 در سمنان تحصیلات : لیسانس تاهل : متاهلیگان: سپاه سمنان-نیروی زمینی-تیپ12-گدسیدجلال مدت حضور : 1 ماه و 26 روز مسئولیت : فرمانده گروهان تاریخ شهادت : 1395/01/26 محل شهادت : سوریه-جنوب حلب خناسر محل دفن…
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
( #سمیه_کردستان )
#شهید 17 ساله

تاریخ تولد: 4 / 4 / 1344
تاریخ شهادت: 15 / 10 / 1361
محل شهادت: روستای #هشمیز #کردستان

#ناهید متولد 4 #تیر 1344 در #سنندج در خانواده #مذهبی‌ و اهل تسنن بدنیا امد.
مادرش #سیده_زینب، زنی شیعه که فرزندانش را با #عشق به اهل بیت بزرگ کرد.
ناهید بعد از پیروزی #انقلاب، در کردستان با #ارتش و #بسیج و #سپاه همکاری کرد.
این همکاری خشم ضد انقلاب، بخصوص #گروهک_کومله را برانگیخت.
در اوایل #زمستان 1360 توسط گروهک کومله ربوده شد.
از ربوده شدنش 11 ماه میگذشت که پیکر بی‌جان وی با سری تراشیده و شکسته در سنگلاخهای اطراف هشمیز پیدا شد

محل دفن
#بهشت_زهرا قطعه 28 / ردیف 31 / شماره 13 دفن گردید

#معرفی_شهید

جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️🍁🥀🍁✌️❁═┅┄
#نحوه_شهادت

سعيد #تيربارچی بود.
#شهيد_زهره_وند كه همشهري‌مان بود همزمان با برادرم به #شهادت رسيد. سعيد چون تيربارچي بود نمي‌توانستند او را بزنند. همرزمانش مي‌گفتند تك تيراندازها تند و تند به طرفش شليك مي‌كردند. فرماندهشان تعريف مي‌كرد ظهر كه #عمليات شروع شد، تا شب وهابي‌ها به طرف ما #خمپاره شليك مي‌كردند. موقع اذان كه شد سعيد گفت حاجي بيا نمازمان را نوبتي بخوانيم.
فرمانده‌شان مي‌گفت به خودمان گفتيم اين جوان 24 ساله وسط آتش جنگ فكر نماز است.
آخر آتش زياد بود.
نماز را نوبتي خوانديم. فرمانده‌اش مي‌گفت از نحوه دقيق شهادت برادرم اطلاع نداريم اما همرزمش مي‌گفت سعيد 200 متر از ما جلوتر بود.
همان جا به شهادت رسيد و پيكرش مدتي در منطقه ماند و بعد از آزادسازي آن منطقه پيكرش را براي ما آوردند. سعيد كه شهيد شد ما سه ماه خبري از او نداشتيم. يك شب خواب ديدم جمعيت زيادي به سمت #بهشت_زهرا مي‌روند. سعيد روي دوش جمعيت بود. تيشرت مشكي تنش بود و #يازهرا روي آن نوشته شده بود.
به من گفت به خدا من مي‌آيم و با وعده‌اي كه در خواب به من داده بود بعد از سه ماه پيكرش برگشت.

@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہ‌سوے‌او

🌹#قسمت_بیست_وسوم

👤#زینب اصرار داشت همراه من بیاد دکتر اما بالاخره من راضیش کردم تنها برم.

👌بعداز ۷-۸ نفر نوبتم شد. دکتر بعد از معاینه چشمم با دستگاه مخصوص گفت چشمم ضعیف شده به مدت طولانی نباید #کتاب بخونم گریه کنم.

وقتی بهش گفتم کاراته کار میکنم
گفت یه ضربه به چشمت بخوره #قرینه چشمت پاره میشه و #کور میشی.

😔ناراحت بودم خیلی شدید، مستقیم رفتم #بهشت_زهرا قطعه #سرداران_بی_پلاک

🌹سر مزار #شهید گمنامی که همیشه پیشش میرفتم بعد از یک ساعت رفتم مزاری که به یاد شهید همت بود.

📸تا عکسش دیدم بازم اشکام جاری شد اون لحظه برام مهم نبود که چشمام اذیت بشن، کلی گریه کردم :

😭داداش کمکم کن من از نابینا شدن میترسم...

🌤تا دم دمای غروب #مزارشهدا بودم، روزها از پی هم میگذشتن و من به فعالیتم تو بسیج و ادامه دادن ورزش کاراته بودم.

💠تقریبا پنج ماهی از اون روزایی که دکتر گفت با فشار به چشمت یقینا نابینا میشی میگذره....

🛡فردا #مسابقه دارم حریفم یه دختر شیرازیه.
بعد از اماده شدن وارد میدان شدیم اول مسابقه بهش گفتم به چشمم ضربه نزن، اما...

ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #رمان_واقعی #رمان #به_سوی_او

@Refighe_Shahidam313
#نحوه_شهادت
صدیقه این اواخر، شب‌ها تا دیروقت بیدار بود و #قرآن می‌خواند یا درباره امام و #شهدا و انقلاب ایران و #فلسطین #شعر می‌نوشت.
بالاخره روز موعود فرا رسید. ماه رمضان و بیست‌وهشتم مردادماه 1359 بود. صدیقه سحری مختصری خورده بود و تا زمان افطار سخت مشغول کار بود. مجروحین را مداوا کرده و پا‌به‌پای پاسداران دویده بود. کلاس قرآنی که آن روز داشت، شلوغ‌ترین کلاسی بود که در مدت اقامتش در بانه داشت. افطارش را با نمک باز کرد. آرام‌تر از روز‌های قبل بود. به قصد خواندن نماز بلند شد تا وضو بگیرد. ناگهان دختر دیگری به جمع سه‌نفره‌شان اضافه شد. صدیقه گاه‌گاهی او را در کتابخانه دیده بود؛ اما واقعیت، او نفوذی گروهک تروریستی منافقین بود. به بهانه‌ای اسلحه صدیقه را برداشت و مستقیم گلوله‌ای به سینه اش زد. پاسدار‌ها با شنیدن صدای گلوله به سرعت به اتاق آمدند.
..
#مزار_شهید صدیقه رودباری،
قطعه 24/
ردیف32/
شماره8
#بهشت_زهرا(س)

@Refighe_Shahidam313