(چهارشنبه سوری ، سال ۱۴۰۰
در کنار جگرگوشهمون
ابوالفضل قهرمان)
توی جمع های خانوادگی همیشه تجسمش میکنم ، وسط خنده ها و هیاهوی جمعیت
یهویی
هیکلش رو که تازگیا سعی کرده بود رژیم بگیره و لاغر شده بود تا سیکس پکاش بالا بیان رو گوشه ای از جمعیت داخل خونه به تصویر میکشم
وقتی که داره همون اداهای مسخره همیشگیش رو در میاره تا مارو بخندونه...
یا وقتی بحث بامزه میشه توی ذهنم حدس میزنم که اگر بود این حالتی میایستاد و این جوابو میداد تا با حرفش دوباره جمع از خنده بترکن
یه وقتایی حتی
سعی میکنم صداش رو واضح به یاد بیارم
لحن ، نحوه ادای کلمات و صوتش رو توی ذهنم میارم و همین موقع هاست که به خودم میام و میبینم به سختی میتونم نفس بکشم و بزور بغضمو قورت میدم..
هرمناسبتی که از راه میرسه برای ما نفسگیره
جای خالی عزیزدلمون بیشتر از همیشه احساس میشه
که آخ اگر بود چنین و چنان...
برای همین آتیش انتقام توی قلبمون بیش از پیش شعله میکشه.
#ابوالفضل_آدینه_زادهآتشی در سینه دارم جاودانی
#گرامی_باد#یاد_جانباختگان_آزادی_عدالت