رنگ خدا ، رنگ خانواده

#عرفان
Канал
Логотип телеграм канала رنگ خدا ، رنگ خانواده
@RangekhodaПродвигать
18,27 тыс.
подписчиков
17,9 тыс.
фото
8,5 тыс.
видео
8,78 тыс.
ссылок
کانال تعرفه تبلیغات 👇 ⬇️⬇️ https://t.me/joinchat/AAAAAETmT6aM1t5B86TCag حتما عضو کانال اصلی ما بشوید ↙️↙️ @KHODABOZORGASTT @KHODABOZORGASTT
✳️عنایت حضرت ولی عصر(ع)به بیت آیت الله ضیاء آبادی:

🌟یکی از شاگردان درسی مرحوم آیت الله بهجت(قدس سره) نقل میکند:

🔵جلسه ای در بیت مُنَور آیت الله ضیاء آبادی در تهران منبر رفته بودم و بعد از اتمام منبر رفتم قم برای شرکت در درس آیت الله بهجت(قدس سره)،

🔵بعد از درس، آیت الله بهجت(رحمه الله علیه)به بنده فرمودند: آقای فلانی!مراقب منبرتان باشید!!!

🔵در تهران که بیت آقای ضیاء آبادی منبر رفته بودید قطب عالم امکان،حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نیز حضور داشتند!!!

حاشیه

🌕عجب از این ارتباط بین آیت الله بهجت(قدس سره) و حضرت حجت(علیه السلام) که در ظاهر در قم نشسته اند ولی از حضرت ولیعصر(علیه السلام) خبر دارند!!!بله حال اولیاء خاص الهی اینچنین است!

🌕و اینکه آیت الله ضیاء آبادی(حفظه الله تعالی) از علمای رَبانی تهران هستند و اولین جمعه هر ماه قمری در بیت خود جلسه دارند.

⚠️نشانی منزل ایشان:شمیران، میدان قدس، خیابان شهید باهنر، کوچه صادقی، پلاک 13

⚠️نشانی مسجد ایشان: تجریش ، ميدان قدس ،خيابان دربند،خيابان شهيد زماني،نبش کوچه ي شفيعي، مسجد عليّ بن الحسين(عليهما السلام)

🌐#عرفان #عشق #امام_زمان #ولیعصر

🌐#آیت_الله_بهجت #تهران #روضه #انتظار

🆑 @rangekhoda
رود است #علی ، پاک و زلال است و روان

کوه است علی که استوار است و گران


من #رود ندیده ام چنین پابر جا

من کوه ندیده ام چنین در جریان


🌷 میلاد #عرفان_پور
🌺🌺🌺🌺🌺

💟 @rangekhoda
#عرفان

زیباترین حس سجـــــده
این است ڪه:

تودر گوش "زمین" پچ پچ میڪنى،

اما در "آسمان" صدایت را
می شنوند...💎



〽️ @rangekhoda 🌹🌹
 🌸🌸
@rangekhoda
🌸🌸
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

📚این داستان: «قشنگ کوچک»

🔸گفت: كسی‌ دوستم‌ ندارد. می‌دانی‌ چقدر سخت‌ است، این‌ كه‌ كسی‌ دوستت‌ نداشته‌ باشد؟ تو برای‌ دوست‌ داشتن‌ بود كه‌ جهان‌ را ساختی. حتی‌ تو هم‌ بدون‌ دوست‌ داشتن...! خدا اما هیچ‌ نگفت.گفت: به‌ پاهایم‌ نگاه‌ كن! ببین‌ چقدر چندش‌آور است. چشم‌ها را آزار می‌دهم. دنیا را كثیف‌ می كنم.آدم‌هایت‌ از من‌ می‌ترسند. مرا می‌كُشند برای‌ این‌ كه‌ زشتم. زشتی‌ جرم‌ من‌ است.
خدا هیچ‌ نگفت.....
💥ادامه داستان در فایل صوتی با گویندگی
🌷سرکار خانوم #فاطمه_دیلمی گوینده رادیو
#عرفان_نظر_آهاری
#کانال_رنگ_خدا
🌸🌸
@rangekhoda
🌸🌸
🍃🌹🌜🌛🌹🍃
@rangekhoda
🍃🌹🌜🌛🌹🍃
#پست_ویژه #قصه_شب

🍃🌹هر بار که میروی رسیده ای....

نوشته #عرفان_نظرآهاری

📚پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست‌ که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه‌ دور بود. سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید.
پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک؛
و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عدل‌ نیست. کاش‌ پُشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی. من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم...هیچ‌گاه. و در لاک‌ سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ ناامیدی. خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد...کُره‌ای‌ کوچک‌ بود.
و گفت:.....
🍃🌹ادامه را در فایل صوتی با صدای همیشه آشنا و دل نشین سرکار خانوم بانو #فاطمه_دیلمی گوش جان بسپارید.👇👇👇
#کانال_رنگ_خدا
🍃🌹🌜🌛🌹🍃
@rangekhoda
🍃🌹🌜🌛🌹🍃
🎍🌺🌘🌺🎍
@range_khodaaa
🎍🌺🌘🌺🎍
#پست_ویژه #قصه_شب

نسیم نفس خداست

بارش زیادی سنگین بود و سربالایی سخت. دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس میزد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید ، کسی او را نمی دید.دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد.خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم ، نفس خداست.مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: گاهی یادم می رود که هستی ، کاشکی بیشتر می وزیدی.خدا گفت: همیشه می وزم، نکند دیگر گمم کرده ای! 
مورچه گفت: این منم که گم میشوم. بس که کوچکم. بس که ناچیز. بس که خرد . نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.
خدا گفت....
ادامه در فایل صوتی👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
#کانال_رنگ_خدا
🎍🌺🌘🌺🎍
@range_khodaaa
🎍🌺🌘🌺🎍
🌟🍃🌟🌷🌟🍃🌟
@range_khodaa
🌟🍃🌟🌷🌟🍃🌟
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

🌷آنکه دعا میکند حتما خدایی دارد

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید، بی خیال.
فنجان چای اما از خاطره پر بود
و انگار حکایت می کرد از مزرعه ی چای
و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش که چه نمکین بود
و چشم هایش که چه برقی می زد و دست هایش که چه خسته بود
و دامنش که چه قدر گل داشت .
چای ، خوش طعم بود .
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ،
دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد ،دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد .
پس دختر چایکار خدایی داشت .....
#عرفان_نظراهاری
#کانال_رنگ_خدا
🌟🍃🌟🌷🌟🍃🌟
@range_khodaa
🌟🍃🌟🌷🌟🍃🌟
🌿🌹🌘🌹🌿
@range_khodaa
🌿🌹🌘🌹🌿
#پست_ویژه #قصه_شب

«هیچ کس» معشوق توست

عاشق می خواست به سفر برود. روزها و ماه ها و سال ها بود كه چمدان می بست. شب و روز و هفته ها را تا می كرد و توی چمدان می گذاشت. مدام ماه ها را مرتب می كرد و روی هم می چید و پی در پی سال ها را جمع می كرد و به چمدانش اضافه میكرد.
او هر روز توی جیب های چمدانش شنبه و یكشنبه می ریخت و چه قرن هایی را كه ته ته چمدانش جا داده بود.
و سال ها بود كه خدا تماشایش می كرد و لبخند می زد و چیزی نمی گفت. اما سرانجام روزی خدا....
ادامه در فایل صوتی....👇👇👇 کتاب:دو روز مانده به پایان جهان / نویسنده : #عرفان_نظرآهاری
#کانال_رنگ_خدا
🌿🌹🌘🌹🌿
@range_khodaa
🌿🌹🌘🌹🌿
🍃🌟💐🌙💐🌟🍃
@range_khodaa
🍃🌟💐🌙💐🌟🍃
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

گفتند: چهل‌ شب‌ حياط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو كن. شب‌ چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل‌ سال‌ خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روبيدم‌ و خضر نيامد. زيرا فراموش‌ كرده‌ بودم‌ حياط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو كنم. گفتند: چله‌نشيني‌ كن. چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت. شب‌ چهلمين‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهي‌ رفت

و من‌ چهل‌ سال‌ از چله‌ بزرگ‌ زمستان‌ تا چله‌ كوچك‌ تابستان‌ را به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندي‌ را بوي‌ نبردم. زيرا از ياد برده‌ بودم‌ كه‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنيا زنجير كرده‌ام

گفتند: دلت‌ پرنيان‌ بهشتي‌ است. خدا عشق‌ را در آن‌ پيچيده‌ است. پرنيان‌ دلت‌ را واكن‌ تا بوي‌ بهشت‌ در زمين‌ پراكنده‌ شود

چنين‌ كردم، بوي‌ نفرت‌ عالم‌ را گرفت......
ادامه را بشنویم....
#عرفان_نظرآهاری
🍃🌟💐🌙💐🌟🍃
@range_khodaa
🍃🌟💐🌙💐🌟🍃
💠🌹🌛🌹🌜🌹💠
@range_khodaa
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

💠آنکه دعا میکند حتما خدایی دارد

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید، بی خیال.
فنجان چای اما از خاطره پر بود
و انگار حکایت می کرد از مزرعه ی چای
و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش که چه نمکین بود
و چشم هایش که چه برقی می زد و دست هایش که چه خسته بود
و دامنش که چه قدر گل داشت .
چای ، خوش طعم بود .
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ،
دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد ،دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد .
پس دختر چایکار خدایی داشت .....
#عرفان_نظراهاری
@range_khodaa
💠🌹🌛🌹🌜🌹💠
🍃🌛🌷🌜🍃
⭐️ #پست_ویژه ⭐️
🌛 #قصه_شب 🌛

دانه کوچک بود وکسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید؛ اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد میشد واز جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمین روشن برگها می انداخت و گاهی فریاد میزد و می گفت من هستم؛ تماشایم کنید!اما جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند، یا حشره هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می کردند، هیچ کس به او نگاه نمی کرد.


دانه خسته بود از این زندگی، از این همه گم بودن و کوچکی.......

ادامه داستان در فایل صوتی
👇👇👇


#عرفان_نظرآهاری
🌷 #کانال_رنگ_خدا
🍃🌛🌷🌜🍃
@range_khodaa
🌷🌙🌷
@range_khodaa
🌷🌙🌷
#پست_ویژه
🎧🌷 #قصه_شب_صوتی

📕کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس..
با صدایش نه گُلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می‌نشست. صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می‌پیچید.
کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را.
از کائنات گله داشت. فکر می‌کرد در دایره قسمت نازیبایی‌ها تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی‌شود.
کلاغ غمگینانه گفت: کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می‌زدود و بالهایش را می‌بست تا دیگر آواز نخواند.
خدا گفت.....
ادامه داستان دل انگیز امشب را نیز بشنویم...👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
🌷🌙🌷
@range_khodaa
🌷🌙🌷
💫🌹🌙🌹💫
@range_khodaa
💫🌹🌙🌹💫
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

📖«قشنگ کوچک»

گفت: كسی‌ دوستم‌ ندارد.
می‌دانی‌ چقدر سخت‌ است،این‌ كه‌ كسی‌ دوستت‌ نداشته‌ باشد؟
تو برای‌ دوست‌ داشتن‌ بود كه‌ جهان‌ را ساختی.
حتی‌ تو هم‌ بدون‌ دوست‌ داشتن...!
خدا اما هیچ‌ نگفت.
گفت: به‌ پاهایم‌ نگاه‌ كن!ببین‌ چقدر چندش‌آور است.
چشم‌ها را آزار می‌دهم.دنیا را كثیف‌ می كنم
آدم‌هایت‌ از من‌ می‌ترسند.
مرا می‌كُشند برای‌ این‌ كه‌ زشتم.زشتی‌ جرم‌ من‌ است.
خدا هیچ‌ نگفت.....
ادامه داستان را بشنویم....
#عرفان_نظر_آهاری
💫🌹🌙🌹💫
@range_khodaa
💫🌹🌙🌹💫
🌟🌸🌙🌸🌟
@range_khodaa
🌟🌸🌙🌸🌟
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

🔹در حوالی بساط شیطان

ديروز شيطان را ديدم
در حوالی ميدان بساطش را پهن كرده ،فريب می فروخت
مردم دورش جمع شده بودند ،هياهو می كردند و بيشتر می خواستند
توی بساطش همه چيز بود:غرور،حرص،دروغ و خيانت ،جاه طلبی و قدرت
هر كس چيزی می خريد و در إزايش چيزی می داد
بعضی ها تكه ای از.....
ادامه را باهم بشنویم👇👇

#عرفان_نظراهاری
🌟🌸🌙🌸🌟
@range_khodaa
🌟🌸🌙🌸🌟
🌟🌸🌙🌸🌟
@range_khodaa
🌟🌸🌙🌸🌟
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

📖شاید دیگر مرا نشناسی، شاید مرا به یاد نیاوری. اما من تو را خوب می شناسم. ما همسایه ی شما بودیم و شما همسایه ی ما و همه مان همسایه ی خدا.یادم می آید گاهی وقت ها می رفتی و زیر بال فرشته ها قایم می شدی. و من همه ی آسمان ها را به دنبالت می گشتم؛ تو می خندیدی و من پشت خنده ها پیدایت می کردم.خوب یادم هست که آن روزها عاشق آفتاب بودی. توی دستت همیشه قاچی از خورشید بود. نور از لای انگشت های نازکت می چکید. راه که می رفتی ردی از روشنی روی کهکشان می ماند............
ادامه متن را با صوت گوش دهیم 😊👇👇👇
.
#عرفان_نظراهاری
🌟🌸🌙🌸🌟
@range_khodaa
🌟🌸🌙🌸🌟
🌙🌟🌷
🌟🌷
🌷
🌙🌟 #پست_ویژه #قصه_شب 🌟🌙

📖 قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ لختی در ايستگاه دنيا توقف کرد
و پيامبر رو به جهان کرد و گفت:
مقصد ما خداست ٬
کيست که با ما سفر کند ؟
کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟
کيست که باور کند دنيا ايستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود .
در هر ايستگاه که قطار می ايستاد ٬ کسی کم می شد .
قطار می گذشت و سبک می شد...
ادامه را بشنویم 👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
🌷
🌟🌷
🌙🌟🌷
@range_khodaa
🌙🌙

#پست_ویژه

🌛#قصه_شب_صوتی🌜
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت. خدا دنیا رو بی زنجیر آفرید.
آدم بود که زنجیر رو ساخت. شیطان کمکش کرد.
دل زنجیر شد، عشق زنجیر شد، دنیا پر از زنجیر شد، و آدم همه دیوانه زنجیری.
خدا دنیای بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است.
امتحان آدم همین جا بود. دستای شیطان از زنجیر پر بود.
خدا گفت زنجیرت را پاره کن. شاید نام زنجیر تو عشق است.
یک نفر زنجیر هایش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند. مجنون اما نه دیوانه بود نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت. شیطان آدم را در زنجیر می خواست.

ادامه داستان را گوش جان بسپاریم

عزیزان 😊🌹

نویسنده
#عرفان_نظرآهاری
@range_khodaa
🌙🌙

#پست_ویژه

🌛#قصه_شب_صوتی🌜

«آنکه دعا میکند حتما خدایی دارد»

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید، بی خیال.
فنجان چای اما از خاطره پر بود
و انگار حکایت می کرد از مزرعه ی چای
و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش که چه نمکین بود
و چشم هایش که چه برقی می زد و دست هایش که چه خسته بود
و دامنش که چه قدر گل داشت .
چای ، خوش طعم بود .
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ،
دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد ،دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد .
پس دختر چایکار خدایی داشت .....

#عرفان_نظراهاری
@range_khodaa
🌙🌙

#پست_ویژه

🌛#قصه_شب_صوتی🌜


«روزقسمت»

روز قسمت بود. خدا همه چیز را قسمت میکرد. خدا گفت: «چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهم تان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است.»
و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: «خدایا، من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. .......
ادامه داستان راگوش کنیم 😊🌹 .........

نویسنده

#عرفان_نظر_آهاری
Ещё