نمایش ۲۴ اردیبهشت
ضربت خوردن حضرت علی
نوشته :
#مهناز_بهروزیان پخش در رادیو راز
بازیگران :
مادر:
#مریم_گوهری مهر
دختر:
#ماجده_امینتدوینگر :
#سعید_کرجی صدای دعای جوشن کبیر از گلدسته ی مسجد محل
(خونه همسایه ی مسجد )
مادر: زیر لب با صدای مسجد دعای جوشن کبیر میخونه
نرگس : مامان درسته امسال نتونستیم بریم مسجد ،اما چه خوب صدای مسجد میاد
مادر : آره مادر همسایه ی مسجد بودن ، این حسن ها رو هم داره
نرگس : هر چند اگه میشد هم ! با این بی احتیاطی که من کردم خودمو خونه نشین کردم
مادر : خدا رو شکر که بخیر گذشت تا چند روز دیگه هم گچ پاتو باز میکنی راحت میشی
صدای دعا
نرگس : مامان این صدای آقاسعید پسر طاهره خانم نیست؟
مادر : آره مادر صدای خودشه
نرگس : آخر من نفهمیدم چطور از اون سعید شر و خلاف کار و بد چشم ، به این سعید نماز خون و سربه زیر و آروم و قاری دعا و قرآن شد
مادر : عاقبت بخیری که میگن همینه مادر
شنیدم دو سال پیش شب احیا وقتی حال درست حسابی نداشت ، توی سیاهی شب کنار خونه ی حاج قاسم که هر ساله شبهای قدر روضه و احیا داشت، کمین کرده بود که بازم شر بپا کنه که صدای سید علی روضه خونه، خونه ی حاج قاسمو می شنوه. میگن اونقدر منقلب میشه که همونجا میشینه روی زمین و تا آخر روضه رو گوش میکنه و گریه میکنه
نرگس : خب مامان بعد چی شد که مسجدی شد ؟
مادر : میگن همونجا تا سحر میشینه . سید علی که روضه و مراسم احیا رو تموم میکنه ، از خونه ی حاج قاسم میاد بره خونه اش سحری بخوره . میبینه سعید روی زمین نشسته و گریه میکنه میره جلو و سعیدو صدا میکنه سعید که سید علیو میبینه روی پاش میوفته و میگه :سیداینایی که بالای منبر گفتی راسته ؟
یعنی خدا واقعا منو هم میبخشه ؟ یعنی از گناهای من میگذره ؟
میگن سید علی با اون عبا و عمامه کنار دیوار میشینه و میگه امشب شب توبه ست و خدا توبه کننده ها رو بیشتر اونایی که گناه نکردن دوست داره .
خلاصه سید علی سعیدو اونشب میبره خونه اشو و بعد هم میبره مسجد و کم کم سید علی کمکش میکنه قرآن یاد بگیره و از اونجایی که هم صدای خوبی داشته دو ساله دعاهای هفته و شبهای احیا رو خودش میخونه
میگن آقا سعید مثل مرید سید علی همه جا باشه و تازگیا هم سید علی میخواد براش آستین بالا بزنه
نرگس : مامان راست میگی هاااا عاقبت بخیر شده
مادر : آره مادر ایشالا خدا عاقبت همه امونو ختم بخیر کنه . اما راستش میخوام یه چیزی بهت بگم و نظرتو بدونم
نرگس : چی شده مامان اتفاقی افتاده ؟
مادر : نه عزیزم ، راستش دم افطاری زهرا خانم زن آسید علی اومد در خونه و تو رو برای سعید خواستگاری کرد
نرگس (با تعجب و حیرت ) : من؟
مادر : آره مادر تو رو . انگار سید علی جلوی سعید حرف زن و سرو سامون دادنشو پیش کشیده اونم اولش میگه هر کیو خودتون صلاح بدونید قبوله .
اما وقتی سید علی بهش میگه اگه کسیو خودت زیر نظر داری بگو، اونم تو رو معرفی میکنه
امروزم زن آسید علی از طرف سید و ضمانت اون اومد تو رو خواستگاری کرد
نرگس : آخه سعید منو کجا دیده ؟ من که یا خونه ام یا دانشگاه. از اون گذشته سعید انقدر سرش پایینه که اگه از جفتشم رد بشی نمیبینتت
مادر : یه جوون وقتی بخواد واسه زندگیش یه دختر خوب پیدا کنه پشت سرشم چشم در میاره
نرگس با خنده : حالا تو هم تعریف دختر خودتو بکنااا
مادر : خب دخترم تعریفیه ببین چه دختریه که آ سید علی ضامن زندگیش شده
نرگس میخنده : آخه کی میگه ماستم ترشه
مادر : خب نگفتی به زن آسید علی چی جواب بدم ؟
نرگس با خجالت : مامان هر چی شما بگی
مادر : توکل به خدا هر چی خدا بخواد
✍️
#مهنازبهروزیان