رادیو بوکان

#پیر
Канал
Логотип телеграм канала رادیو بوکان
@RadioBokanПродвигать
10,01 тыс.
подписчиков
60,3 тыс.
фото
21,9 тыс.
видео
29,3 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین رادیو بوکان ارسال تصاویر و عکس و...👈👈 @Buuukan این کانال متعلق به کورد نامه و هه‌لاله است با مجوز فرهنگ و ارشاد کوردنامه با شماره مجوز 86196 #اینستاگرام رادیو بوکان instagram.com/_u/radiobokan
⚪️با مفهوم #کولبر و #کولبری بیشتر آشنا شوید"

🔺 #کولبرقاچاقچی_نیست، او مالک کالا نیست بلکه صرفا به دلیل #فقدان وجود فرصت شغلی در مناطق #مرزی بعنوان باربر با دریافت #دستمزدی اندک باری را برای عبور از نقطه #مرزی و گذرگاههای #صعب_العبور بر دوش خود حمل می کند

🔺این کالا #مواد_مخدر نیست بلکه معمولا ظروف #غذاخوری، #لوازم_برقی و موارد مشابه است

🔺کولبر به دلیل نبود فرصت #شغلی و #درآمدزایی در #مناطق_محروم مرزی ناچارا به این حرفه روی می آورد، او از سوی صاحب کالا برای دستمزد ناچیزی استثمار میشود و از سوی نیروهای مرزبانی دو کشور جانش در معرض تهدید قرار می گیرد. #کولبرمیتواند یک #زن یا یک #کودک یا یک #پیر و #سالمند باشد.
🆔 @radiobokan
Forwarded from رادیو بوکان
🔴 خفقان، نفس #بوکان را گرفت؛

🔺بوکان ابهت داشت. اسم بوکان #پاسپورت معتبر بوکانی‌ها بود. کافی بود بە یکی از شهرهای #کوردستان سفر می‌کردی. هر کلانشهری از ورمیە، سرندج، کرماشان، ایلام و لکستان نام بوکان را پاس می‌داشتند. بە یاد دارم مردم #مهاباد از سرعت توسعەی شهر بوکان متعجب شدە بودند اما خرسند نبودند چراکە این شهر را رقیب خود می‌دانستند (البتە کە این رقابت‌ها برای پیشرفت زیباست).

🔺مرکز خرید بودیم. استراحتگاه بودیم. مرکز صنعت بودیم. مرکز اجناس کمیاب بودیم. #پول بود، #کار بود. همه‌جا تپل و تووزلە می‌نواختند، جوان‌ها ازدواج می‌کردند. تالار کم بود. پشت‌بند هم تالار ساختە می‌شد. زن‌ها بچە به دنیا می‌آوردند، زایشگاە جا نداشت. بیمارستان، پزشک و پرستار نیاز داشتیم. بچەها بازی می‌کردند، کمبود پارک داشتیم. پارک می‌ساختند، سالن و سولە می‌ساختند. کار پشت کار. شغل ایجاد می‌شد. #صنعت و #هنر و #کشاورزی به بوکان رو آورد. اما کسی به نمایندە، فرماندار و شهردار توجهی نمی‌کرد مگر احیاناً. مردم اگر ارادە می‌کردند آنان را #تغییر می‌دادند.

🔺ناگهان دکتر قزلجی کشتە شد. آقای اباذری فرماندار اسبق کشتە شد. بازار دروازە قبران در آتش سوخت. کارخانە نساجی بە سرقت رفت. خزانەی #شهرداری خالی شد. بوکان از رونق افتاد. مردم پر ادعا مات شدند. نە حملەای بود. نە سربازی بود. نە غارتی بود. نە دشمنی بود، نە، #دشمن بود؛ آری بود. بلا بود، بلا!

🔺آن مرد آمد. آن مرد با داس آمد. آن مرد با کینە و انتقام آمد. پوششش مانند ما بود اما از ما نبود. چشم خوردیم یا طلسم شدیم. بختمان #سیاە گشت. بخت بوکان برگشت. می‌گویند شگونش بد بود یا نیّتش. هرچە بود، بود.

🔺او #خدایی طلب می‌کرد. ثروتش را به رخ مردم نیازمند می‌کشید. مردم را بە #طمع می‌انداخت. مردم هم طمع کردند. بردگی #جوان‌ها را می‌خواست. فتوای #روحانیون را می‌خواست. آنان باید دور او جمع می‌شدند اما آن‌ها فرصت نداشتند. پس #کارشان را گرفت. متاهل بودند، #طلاقشان را گرفت. بایست التماس می‌کردند. بایست آوارە می‌شدند. شهر #خلوت شد. خانەای بنا نشد. پارکی ساختە نشد. تالاری احداث نشد. خیابانی اضافە نشد. آری بوکانی‌ها آوارەی شهرها شدند. نە اسکندر آمد نە مغول. هم #اردوغان است و هم #طغرل؟ مات و مبهوت. نە اشک داریم نە خندە. احساس گناە می‌کنیم. #پیر شدن همدیگر را لمس می‌کنیم. #زجر همدیگر را حس می‌کنیم. #سکوت همدیگر را می‌شنویم. سکوت کردیم تا او سفارش کند. خودخواهی کردیم. آری سکوت ما بود که بوکان زمین‌گیر شد.

🔺 #بیرق برافراشت. بیرقش عباست. عبایی از ماترک. چقدر مگس، چقدر زالو، چقدر کنە بە دور بیرق سراسر پوشیدە از تفالەی گوجەفرنگی او، ادارە بە ادارە بو می‌کشند. برایش صلوات می‌فرستند. کف می‌زنند. هورا می‌کشند. توجیه می‌کنند. و آن مرد همچنان #دروغ می‌گوید. مگس‌ها بەدور دهانش می‌چرخند تا خودشیرینی کنند. اما این منم که از بوی تعفن دروغ‌هایش، حالت #تهوع گرفتەام. بە خدا قسم #وجدانم تیر می‌کشد اما سکوت مردم شهرم، گوشم را کر می‌کند.

نگارش (غم‌نوشتە): #پیمان_مکری؛ کارشناس‌ارشد حقوق جزا و جرمشناسی فعال سیاسی
رادیو بوکان، کانال شما 👇👇

🆔 t.me/joinchat/AAAAAEBoHvwYsFsSvZkAGQ
🔴 خفقان، نفس #بوکان را گرفت؛

🔺بوکان ابهت داشت. اسم بوکان #پاسپورت معتبر بوکانی‌ها بود. کافی بود بە یکی از شهرهای #کوردستان سفر می‌کردی. هر کلانشهری از ورمیە، سرندج، کرماشان، ایلام و لکستان نام بوکان را پاس می‌داشتند. بە یاد دارم مردم #مهاباد از سرعت توسعەی شهر بوکان متعجب شدە بودند اما خرسند نبودند چراکە این شهر را رقیب خود می‌دانستند (البتە کە این رقابت‌ها برای پیشرفت زیباست).

🔺مرکز خرید بودیم. استراحتگاه بودیم. مرکز صنعت بودیم. مرکز اجناس کمیاب بودیم. #پول بود، #کار بود. همه‌جا تپل و تووزلە می‌نواختند، جوان‌ها ازدواج می‌کردند. تالار کم بود. پشت‌بند هم تالار ساختە می‌شد. زن‌ها بچە به دنیا می‌آوردند، زایشگاە جا نداشت. بیمارستان، پزشک و پرستار نیاز داشتیم. بچەها بازی می‌کردند، کمبود پارک داشتیم. پارک می‌ساختند، سالن و سولە می‌ساختند. کار پشت کار. شغل ایجاد می‌شد. #صنعت و #هنر و #کشاورزی به بوکان رو آورد. اما کسی به نمایندە، فرماندار و شهردار توجهی نمی‌کرد مگر احیاناً. مردم اگر ارادە می‌کردند آنان را #تغییر می‌دادند.

🔺ناگهان دکتر قزلجی کشتە شد. آقای اباذری فرماندار اسبق کشتە شد. بازار دروازە قبران در آتش سوخت. کارخانە نساجی بە سرقت رفت. خزانەی #شهرداری خالی شد. بوکان از رونق افتاد. مردم پر ادعا مات شدند. نە حملەای بود. نە سربازی بود. نە غارتی بود. نە دشمنی بود، نە، #دشمن بود؛ آری بود. بلا بود، بلا!

🔺آن مرد آمد. آن مرد با داس آمد. آن مرد با کینە و انتقام آمد. پوششش مانند ما بود اما از ما نبود. چشم خوردیم یا طلسم شدیم. بختمان #سیاە گشت. بخت بوکان برگشت. می‌گویند شگونش بد بود یا نیّتش. هرچە بود، بود.

🔺او #خدایی طلب می‌کرد. ثروتش را به رخ مردم نیازمند می‌کشید. مردم را بە #طمع می‌انداخت. مردم هم طمع کردند. بردگی #جوان‌ها را می‌خواست. فتوای #روحانیون را می‌خواست. آنان باید دور او جمع می‌شدند اما آن‌ها فرصت نداشتند. پس #کارشان را گرفت. متاهل بودند، #طلاقشان را گرفت. بایست التماس می‌کردند. بایست آوارە می‌شدند. شهر #خلوت شد. خانەای بنا نشد. پارکی ساختە نشد. تالاری احداث نشد. خیابانی اضافە نشد. آری بوکانی‌ها آوارەی شهرها شدند. نە اسکندر آمد نە مغول. هم #اردوغان است و هم #طغرل؟ مات و مبهوت. نە اشک داریم نە خندە. احساس گناە می‌کنیم. #پیر شدن همدیگر را لمس می‌کنیم. #زجر همدیگر را حس می‌کنیم. #سکوت همدیگر را می‌شنویم. سکوت کردیم تا او سفارش کند. خودخواهی کردیم. آری سکوت ما بود که بوکان زمین‌گیر شد.

🔺 #بیرق برافراشت. بیرقش عباست. عبایی از ماترک. چقدر مگس، چقدر زالو، چقدر کنە بە دور بیرق سراسر پوشیدە از تفالەی گوجەفرنگی او، ادارە بە ادارە بو می‌کشند. برایش صلوات می‌فرستند. کف می‌زنند. هورا می‌کشند. توجیه می‌کنند. و آن مرد همچنان #دروغ می‌گوید. مگس‌ها بەدور دهانش می‌چرخند تا خودشیرینی کنند. اما این منم که از بوی تعفن دروغ‌هایش، حالت #تهوع گرفتەام. بە خدا قسم #وجدانم تیر می‌کشد اما سکوت مردم شهرم، گوشم را کر می‌کند.

نگارش (غم‌نوشتە): #پیمان_مکری؛ کارشناس‌ارشد حقوق جزا و جرمشناسی فعال سیاسی
رادیو بوکان، کانال شما 👇👇

🆔 t.me/joinchat/AAAAAEBoHvwYsFsSvZkAGQ
سنه‌ی ره‌نج دیده‌...

سالگرد بمباران ۲۸ دی سنندج

⭕️تصویری از محله #پیر_محمد سنندج در بمباران ۲۸ دی ماه سال ۶۶ توسط عراق.
@radiobokan