#بخش_دوماز نظر جغرافیایی، ایران در چهارراه شرق و غرب قرار گرفته و محل تلاقی آسیا و اروپاست. در یکسوی این کشور تمدنهای قدیم چین و هند و در سوی دیگر، تمدنهای مصر و بابل و یونان و رم و بعدها دنیای جدید غرب وجود داشتند.
مذهب و هنر جهانی ما اثر خود را در تمام دنیا به نوبه خود بر جای گذاشت. مدتی دراز آئین ایرانی مهر «مانی» از کانتون تا جزایر انگلستان و صحرای مرکزی آفریقا رواج یافت، و مکتب تصوف و عرفان ایرانی در هندوستان، خاورمیانه و آفریقا پیروان بیشماری پیدا کرد. هنرهای زیبای ایرانی منبع الهام هنرمندان آسیایی و اروپایی شد. کتب علمی دانشمندان ایرانی بخصوص آثار ابن سینا طی قرون متمادی در دانشگاههای اروپا تدریس گردید.
خوشبختی و بدبختی، قدرت و ضعف، متناوباً در طول تاریخ دو هزار و پانصد ساله ایران به دنبال یکدیگر آمدند. یکی از کهنسال ترین افسانههای ملی ما حاکی است که سمندر، مرغ داستانی، هنگام پیری خویشتن را به درون آتش میافکند و از میان خاکستر آن دوباره به صورت مرغی جوان با نیرویی تازه بدر میآید و دیگر بار زندگی را از سر میگیرد. شاید بهتر از این افسانه مظهری برای ایران نتوان یافت.
در اواسط قرن ۱۹ برای مملکت ما دوره انحطاط عمیقی پیش آمد. این زمان تقریباً مقارن با هنگامی بود که کشورهای متحده آمریکا از ثمره آزادی بهره ور گشته بود و اروپا با انقلاب صنعتی خود دوره پیشرفتهایی خارق العاده را در زمینههای اقتصادی و اجتماعی آغاز کرده بود.
در طول قرن ۱۹ و در قسمتی از قرن ۲۰ ایران گرفتار رکود و فترت و آشفتگی وضع داخلی بود و به همین جهت دُوَل قوی خارجی به استثمار آن پرداخته بودند. این عوامل موجب گردید که فاصله اجتماعی بین مملکت من با دنیای غرب که به سرعت در حال پیشرفت بود پیوسته زیادتر شود. کشورهای مقتدر که از ضعف مملکتهای خاورمیانه بهرهمند میشدند در این مورد از خود جوانمردی نشان ندادند و نه تنها در استثمار آنها کوشیدند بلکه در رسیدن به این هدف با یکدیگر به رقابت برخاستند و در توسعه جهل و فقر و آشفتگیهای داخلی این سرزمینها با هم مسابقه گذاشتند.
در این ایام ناگوار بود که جنگ جهانی اول در گرفت. دولت ایران بلافاصله بی طرفی خود را اعلام نمود، ولی به این بی طرفی به دلیل ضعف مملکت احترام گذاشته نشد و نیروهای اجنبی خاک کشور ما را اشغال کردند. این وضع در تمام طول جنگ و حتی پس از آن به همین صورت باقی ماند.
در آن هنگام معجزهای که در تاریخ کهن ما چندین بار دیگر تکرار شده بود بوقوع پیوست، یعنی یک سرباز وطن پرست ایرانی قد علم کرد و به اصلاح این وضع همت گماشت. این سرباز پدر من بود.
در دوران حکومت نسبتاً کوتاه پدرم، از هنگامی که وی زمام امور را در سال ۱۹۲۳ در بدو امر با پست فرمانده کل قوا و سپس نخست وزیر و بالاخره شاهنشاه بدست گرفت تا هنگامی که در ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ از سلطنت استعفا کرد ایران در کلیه شئون سیاسی و اجتماعی به پیشرفتهای بزرگی نایل آمد. نفوذ خارجی که به صورت کاپیتولاسیون حکمفرما بود ملغی گردید. امنیتی که مدتها بود از آن نشانی باقی نمانده بود در سراسر کشور استقرار یافت. سازمان اداری و قضایی و مالی منظمی پدید آمد. زنان ایرانی آزادی و حقوق بیشتری به دست آوردند. ارتش نوین مجهزی ایجاد شد و تحولات عظیمی در امور تعلیم و تربیت بوجود آمد.
@pyambashryatادامه دارد...