فلسفه

#نامه‌ای_در_باب_تساهل
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️#لاک در قسمتی از "نامه ای در باب تساهل" اشاره میکند که ايماني مورد پذیرش است که از سراختیار و داوطلبانه باشد. شهادت کلامی صرف، پیروی و تقلید از اشکال ظاهري عبادت هیچگاه نمی تواند سبب رستگاری ارواح انسان ها شود مگر اینکه از سر صدق و قلبی باشد. بنابراين هیچ اجباري برای تغییر در اعتقادات مردم مورد پذیرش نيست. او معتقد است حتی حاکم مدني هم هیچ اختیار ويژه ای در تغییر عقيده فرد دیگر تنها به سبب قدرت سیاسی که داراست ندارد، به جز همانی که مردم عادی تنها با استفاده از عقل و استدلال، قطعا می تواند آنچه را که در امر آموزش، تعلیم و تربیت و تصحیح خطاهای دیگران زیبنده هر انسان نیکوکار و خوبی است انجام دهد. اما ترغیب کردن امری است و فرمان راندن امری دیگر. اتکا بر استدلال و برهان امری است و اتکا بر کیفر و مجازات امری دیگر. تنها، قدرت مدنی است که حق مجازات دارد. اما در امور متکی به برهان و استدلال فقط حسن نیت شرط معتبر است. هر انسانی وظیفه دارد تا دیگران را نسبت به خطاهایشان نصیحت کند، پند و اندرز دهد و متقاعد سازد و با دلیل و برهان آنان را به حقیقت و راه راست بکشاند. اما وضع قوانین، فرمانبرداری خواستن از دیگران، مجبور کردن آنان به زور شمشیر، از آن هیچ کس جز فرمانروای مدنی نیست. بر این اساس، معتقدم که قدرت فرمانروا تا بدانجا نمی رسد، که بتواند با استفاده از نیروی قوانین خود، احکام ایمان یا اشکال عبادت را معین کند. قانون بدون کیفر و مجازات، هیچ قدرتی ندارد و چون مجازات و کیفر برای متقاعد کردن ذهن آدمیان وسیله مناسبی نیست، لذا استفاده از آن، در امور ایمانی و عبادی، کاملا بی مورد است.
لاک می افزاید که مراقبت و رستگاری ارواح انسان ها هیچ ارتباطی به حاکم مدنی ندارد. حتی اگر فرمانروا با استفاده از قوانين و قدرت قهری خود و ترسی که در اذهان به وجود می آورد بتواند ذهن افراد را دگرگون کند، این اعتقاد به هیچ وجه سبب رستگارى ارواح انسان ها نخواهد شد.
اگر یک حقیقت وجود دارد و یک راه به بهشت می رود، چه امیدی است که اکثر انسان ها به بهشت بروند، اگر راهی جز تبعیت از دین دربار نداشته باشند و مجبور باشند که از سر اضطرار تشخیص عقل خود را وابنهند و با حکم وجدان خود مخالفت نمایند و کورکورانه خود را تسلیم خواست حاکمان شان کنند و دینی را بپذیرند که جهل و جاه طلبی یا خرافه پرستی شان به طور اتفاقی آن را در کشوری که به دنیا آمده اند، به وجود آورده است.

📚 #نامه‌ای_در_باب_تساهل
#جان_لاک

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
📚 #کتاب #نامه‌ای_در_باب_تساهل
نویسنده: #جان_لاک
■ محتوا : فلسفی

● جان لاک (1632 تا 1704 میلادی) وی از فیلسوفان سده 17 میلادی انگلستان بود که به طور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته می‌شود.لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربه‌گرایی است.نظرات او بر پیشرفت شناخت‌شناسی و فلسفه سیاسی مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده می‌شود.نوشته‌های او بر ولتر وژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشمندان اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را می‌توان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد.تاثیر افکار وی بر اندیشه بنیانگذاران ایالات متحده بخوبی بحث و مستند شده است، اما لاک را می توان در مقام فیلسوفی دید که پدر فکری سرزمین هایی فراتر از آمریکا هم هست.تقریبا همه ویژگیهای دموکراسی لیبرال مدرن در نوشته های جان لاک ترسیم شده است: دکترین مدارای مذهبی، دفاع از اختیار فرد در زندگی خویشتن، نظریه سرکشی در مقابل قدرتهای ناعادلانه، و حق مطلق برای داشتن مالکیت نامحدود.فرضیه لاک در مورد ذهن , معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده می‌شود. فرضیه‌ای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و امانوئل کانت برجستگی می‌یابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسان‌ها چون لوح پاک و دست‌نخورده و تهی از دانش زاده می‌شوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آن‌چه می‌دانند از راه مشاهده و تجربه به دست می‌آید.نامه قابل ستایش جان لاک, در دفاع از مدارای مذهبی از مدتها پیش یکی از متن های کلاسیک در ادبیات دموکراسی شمارده شده است.این نامه در اصل به لاتین و در 1685 نوشته شد وقتی که جان لاک به حال تبعید در هلند به سر می برد و در 1689 زمانی منتشر شد که رژیم تازه ویلیام اورنج که پروتستان بود در بریتانیا استقرار یافت.قانون مدارا که در همان سال 1689 تصویب شد, آزادی مذهبی را صرفا برای کسانی از پروتستان ها مجاز می دانست که تثلیث مقدس را تایید می کردند و آماده ادای سوگند برای تبعیت از سلطنت بودند. دیگر ناراضیان و طبعا کاتولیک ها حق آزادی مذهبی نداشتند و تا 150 سال بعد هم این وضعیت ادامه یافت.نامه جان لاک در قاره آمریکا زمانی پشتیبانی عینی پیدا کرد که الهام بخش پیشگامان شورشی برای جدا کردن دولت از کلیسا شد.در بریتانیا، آزادی کامل مذهبی تا دو قرن امکان ظهور نیافت.به نظر جان لاک برای آن‌که اعمال مؤمنان مقبول درگاه خداوند افتد می‌بایست همه‌ی آن اعمال از سر عشق، خلوص و ارادت قلبی انجام پذیرد و تنها در این صورت است که انجام فرایض مذهبی موجبات فلاح و رستگاری آدمیان را فراهم می‌سازد. بنابراین، هرگونه اقدامی از سوی آدمیان که منجر به تحمیل صورت خاصی از عقیده یا اعمال مذهبی گردد، در واقع اخلالی است در عنصر خلوص و صمیمیت باورهای مذهبی انسانها، خلوص و صمیمیتی که رکن رکین قبولی اعمال آدمیان است. هیچکس نمی‌تواند و حق ندارد ادعا کند که مسئولیت عقیدتی دیگران برعهده‌ اوست.تساهل، و به تبع آن تساهل مذهبی، در اندیشه لاک بر سه محور اساسی پایه‌ریزی شده است:

۱_قضاوت دنیوی - در مورد قضاوت در سیستم قضایی دولت به طور خاص و قضاوت شخصی انسان‌ها به طور کلی - قادر نیست به طور دقیق حقیقت ادعاها را در دیدگاه‌های مذهبی رقیب یکدیگر ارزیابی کند.

۲_حتی اگر قضاوت دنیوی می‌توانست این کار را انجام دهد، اجبار جامعه به یک «دین راستین» اثر مطلوبی نمی‌داشت؛ زیرا عقاید نمی‌توانند با خشونت تحمیل شوند.

۳_وادار کردن جامعه به یکنواختی دینی منجر به ناهنجاری‌های اجتماعی بیشتری نسبت به تنوع دینی خواهد شد.در پرتو این صورتبندی است که لاک در کتاب لازمه برخورداری از تساهل را در دو شرط اساسی خلاصه می‌کند:

۱_وابستگی‌های مذهبی با تعلقات سیاسی‌ای که به ساقط‌ کردن دولت یا حکومت منجر می‌شود، توأم نباشد.به تبع این نگرش، فرقه‌های مذهبی‌ای که تعلقات دینی آنان منافع ملی یک حکومت را به‌گونه‌ای به مخاطره می‌اندازد که امکان غلبه‌ بیگانگان را فراهم می‌کند، مشمول عمل متساهلانه قرار نمی‌گیرند.

۲_برخورداری از تساهل فقط از آنِ موحدان است؛ استفاده از امکان تساهل به ملحدان تسری نمی‌یابد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:«آزادی مطلق، آزادی حقیقی و درست، آزادی بی‌طرفانه و مساوات، چیزی است که ما بدان محتاجیم.کسانی که وجود یک آفریدگار را نفی می‌کنند، نباید مورد مدارا قرار گیرند، زیرا وعده‌ها، پیمان‌ها و سوگندهایی که رشته پیوند جامعه بشری هستند، هیچ اعتباری برای یک خداناباور نداشته، کنارگذاشتن خدا حتی در ذهن، همه آن‌ها را باطل می‌کند. افزون بر این، کسانی که با خداناباوری خود با هر گونه دینی مبارزه کرده، قصد نابودی آن را دارند، نمی‌توانند مدعی حق مدارا باشند

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3