فلسفه

#دوران_تیرگی
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
فلسفه
● قسمت سوم ■ #عصر_یونانیگری دورانی که نزدیک به سیصد سال طول کشید و آغاز عصری تازه در تاریخ بشر بود و فرهنگ و زبان یونانی در آن نقش عمده ای ایفا کرد. در این دوران مرزهای میان کشورها و فرهنگ های آنان و همچنین باور آن ها از خدایان که پیش از این در چهارچوب مذهب…
● قسمت چهارم

#قرون_وسطا

این دوران که آن را #دوران_تیرگی نیز می نامند دوره هزارساله ای مابین عصر باستان و #رنسانس بود.
عصری که در آن مسیحیت که تأکید زیادی بر دعا،موعظه و مطالعه متون مقدس داشت گسترش یافت و در پی آن با سرپوش نهادنِ کلیسای مسیحی بر فلسفه ی یونانْ آموزش و پرورش،اندیشه و مکاشفه به انحصارِ صومعه درآمد.
اصطلاح قرون وسطا حتی امروزه نیز به مفهوم منفی و در مورد چیزهای تحکم آمیز و نرمش ناپذیر به کار می‌رود.اگرچه مورخان بسیاری قرون وسطا را “دوره هزار ساله نشو و نما” می دانند زیرا نخستین مدارس کلیسایی و دولت های ملی گوناگون و پیشرفت هایی از این دست در آن بازه ی زمانی رخ داد.آنان باور داشتند که اگر قرون وسطا نبود افسانه ها و ترانه های ملی چنانکه اکنون هست نمی بود.
با این وجود در این دوران فلسفه یونانی سه پاره شد و هرپاره اش در منطقه ای رواج یافت: فلسفه نوافلاطونی در غرب،فلسفه افلاطونی در شرق و فلسفه ارسطویی در میان مسلمانان در جنوب. و البته هرسه آن ها در پایان قرون وسطا یک بار دیگر در هم آمیختند و هم این تولدی دوباره بود برای فرهنگ باستان؛آغاز رنسانس و پایان دوران تیرگی.
آنچه بیش از هر موضوع،فلسفه قرون وسطا را درگیر خود کرده بود،رابطه فلاسفه یونان و گفته های کتاب مقدس بود!
یکی از فیلسوفان نامدار این دوران #قدیس_آگوستینوس بود.او مدتی مانوی بود؛پیرو فرقه ای نیمه مذهبی و نیمه فلسفی که جهان را دوگانگی نیک و بد،نور و ظلمت،
روح و ماده می پنداشت.اما درک این فاصله میان نیکی و بدی برای آگوستینوس دشوار بود و همانطور که سرچشمه نیکی را وجود خدا می دانست به دنبال یافتن سرچشمه ی بدی بود.در این میان مدتی تحت تأثیر فلسفه رواقی قرار گرفت که شکافی عمیق میان نیکی و بدی نمی دیدند.با این حال گرایش اصلی آگوستینوس مکتب نوافلاطونی بود که ماهیت کل هستی را الهی می دانست.
وی،همچون پلوتینوس،اعتقاد داشت بدی در حقیقت “غیاب خداوند” است.از دید او خدا جز نیکی نیافرید پس چنین نتیجه گرفت؛
«نیت خوب کار خداست،نیت بد سرپیچی از کار خدا»
آگوستینوس احساس می کرد فلسفه از حد معینی فراتر نمی تواند برود پس به مسیحیت روی آورد تا بدان وسیله به آرامش روحی برسد.اما در عین حال با نزدیک شمردن آیین مسیح و فلسفه افلاطون،سعی در معرفی کردن افلاطون بعنوان فردی مسیحی داشت!
آگوستینوس اختیار انسان را رد نمی کرد ولی باور داشت که خدا پیش بینی کرده ما چگونه زندگی کنیم.او مدینه الهی ای را توصیف می کرد که ملک خداست و برگرفته از آموزه های دینی.
مدینه الهی آگوستینوس بعدها به کلیسای رسمی اطلاق شد،تعبیری که در قرن چهاردهم مورد اعتراض مردمی که رستگاری را تنها در انحصار کلیسا نمی دانستند قرار گرفت.
حال به چند قرن بعد یعنی قرن دوازدهم،
#عصر_گوتیک_عالی،زمان ساخت اولین مدارس کلیسایی می رویم.در این دوران فلسفه ارسطویی بار دیگر مورد توجه قرار گرفت.بزرگ‌ترین و مهم‌ترین فیلسوف این دوران #قدیس_آکویناس است.
همانطور که آگوستینوس در ابتدای قرون وسطا افلاطون را مسیحی کرد،آکویناس نیز ارسطو را مسیحی نمود.آن ها آموزه های این فلاسفه را به گونه ای تفسیر می نمودند که دیگر خطری برای احکام مسیحی به شمار نیایند.
فلسفه ارسطو وجود یک علت غایی را بر می شمرد(هرچند توصیف زیادی درباره ی خدا بیان نمی کرد)و آکویناس برای درک بیشتر خدا کتاب مقدس را پیش رو می آورد.
ارسطو تنوع موجودات را نشانی از وجود خدا می دانست و آکویناس این تنوع و طبقه بندی را همان درجات تدریجی برآمده از الهیات مسیحی می دانست که از گیاه و حیوان به انسان،از انسان به فرشتگان و از فرشتگان به خدا می باشد.
دیدگاه آکویناس در خصوص زنان نیز همان دیدگاه ارسطو که زن را مردی ناکامل می پنداشت بود.او این دیدگاه را هماهنگ با پیام کتاب مقدس که زن را ساخته شده از دنده ی مرد معرفی می کرد می دانست.
آکویناس معتقد بود که بین آنچه فلسفه و عقل به ما می آموزد و آنچه وحی یا ایمان مسیحی به ما می آموزد ضرورتا اختلافی نیست و بسیاری از اوقات می توان از راه عقل به همان حقایقی رسید که در تورات و انجیل آمده است.
او راه های رسیدن به خدا را دو راه می شمارد،یکی ایمان و وحی مسیحی و دیگری عقل و حواس و البته از این دو راه وحی و ایمان را قطعا مطمئن تر می دانست.
اندکی پس از درگذشت قدیس آکویناس شکاف هایی در فرهنگ یکپارچه ی مسیحی پدید آمد و فلسفه و علم از الهیات کلیسا فاصله گرفت.
بدین گونه با ایجاد رابطه ی مستقل و آزادانه میان علم و دین،پایه و اساس دو جنبش نیرومند قرن پانزدهم و شانزدهم یعنی #رنسانس و #اصلاح_دین نهاده شد....

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر
■ گردآوری: #الهام_اولیائی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3