■ همدلیِ
#اپیکور و
#خیام را فراموش نکنیم، آنها پیامِ مشترکی دارند.
اپیکور فیلسوف یونانی در ۲۳۰۰ سال پیش میزیسته و خیام در ۱۰۰۰ سال پیش زندگی میکرده است.
اپیکور چه میگفت؟ او از فلسفهی لذت میگفت. دیدگاه او پرهیز از پریشانخاطری دنیوی، پرهیز از میلِ واهی، جستجوی آرامش نفس، رهایی از تشویش و دوری از رنج را بیان میکرد. برای
اپیکور بالاترین لذت نبودن درد است و آنچه درد را برطرف میکند، خردمندیست و خردمندی هم در اینست که ما خود را از اسارت شهوت، پرخوری، ترس از مرگ و خرافات مذهبی برهانیم.
اپیکور برآن بود که از رقابت و مسابقه، از حسادت و شهرتطلبی باید پرهیز نمود. او میگفت باید به فکر بدست آوردن آرامش درونی بود. برای
اپیکور چهار فکر خردمندانه برای چارهی درد وجود دارد: "هیچ دلیلی نیست تا از خدایان بیمناک باشیم. مردن ارزش آن را ندارد که در ما نگرانی برانگیزد. رسیدن به نیک آسانست. تحمل آنچه ترسآور است دشوار نیست." نگاه
اپیکور را میتوان در این خلاصه کرد: خوشبختی جاودانه برای انسانی که میمیرد. به گفتهای دیگر زندگی خود را علیرغم اینکه شکننده و فناپذیر است، باید به طرز کامل تجربه کنیم و از مرگ دور کنیم.
باید نشان داد که زندگی امروزی ما ربطی به مرگ ندارد و چنین حالتیست که اجازه میدهد تا لذت ببریم. میل های بیهوده را باید کنار گذاشت، تا لذت در ما جا پیدا کند. میل به فناناپذیری، میل به شهرت طلبی و میل به ثروت اندوزی و میل به زیاده رویها، ما را از خود دور میکند. دور کردن عوامل رنج ما وسایل لذت بزرگ ما را فراهم میسازد. در پی آن باشیم که در لحظهی کنونی، بیانتهایی لذت در ما حاضر باشد. خوشبختی خردمند در تنهایی نیست، بلکه در مناسبات دوستانه راستین، اهرم نیرومند برای زندگی پرلذت بدست میآید.
خیام دانشمند و شاعر با دیدگاهی پر از طنز به جهان مینگرد، شک میکند، دین را به سخره میگیرد و میگوید هراس نداشته باشید. او برآنست که از زندگی، از لحظه و هستیِ کنونی باید لذت برد و به انسان میگوید: شاد باش و در عشق باش، خود را از فشارِ افسانهی دوزخ و میل واهی بهشت دور کن، تا در لذت زندگی کنی.
خیام اگر ز باده مستی خوش باش/ با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی چو هستی خوش باش
امروز ترا دسترس فردا نیست/ و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست/ کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/ در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای/ خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
تا چند زنم بروی دریاها خشت/ بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود/ که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
l
👇 عضو شوید
👇l
@Philosophers2.