▪️شاید دیگر هیچ چیزِ انسانها و دورانهایِ مختلف را به اندازهی درجهی شناختِ آنها از فقر، از یکدیگر متمایز نسازد؛ فقرِ روحی و فقرِ جسمی. در زمینهی فقرِ جسمی شاید ما انسانهایِ امروزی علیرغمِ همهی ضعفها و نارساییهایِ خود نادانان و خیالبافانی بیش نباشیم، چون فاقدِ تجربهی شخصی هستیم، تجربهی دورانِ ترس، طولانیترین دورانِ تاریخ که در آن، انسان ناگزیر بود از خود، در برابرِ خشونت دفاع کند و بدین سبب به "خشونت متوسل میشد". در آن دوران، انسان بسیار به فراگیریِ تحملِ رنج و محرومیتِ جسمی میپرداخت: او حتی تمرینِ نوعی بیرحمی نسبت به خویشتن و عذابِ خودخواسته را وسیلهای ضروری برای حفظ و بقایِ خود میدانست؛ اطرافیان را وادار به تحملِ بدی میکرد و عمداً آنها را آزار میداد و سختترین عذابِ دیگران را بیرحمانه نظاره میکرد و تنها به فکرِ حفظِ خویش بود.
اما در موردِ فقرِ روحی، من همیشه از خود میپرسم کسی که از آن صحبت میکند، شناختِ خود را از راهِ تجربه به دست آورده است یا مطالعه؟ آیا گمان میکند که مثلاً برای وانمود کردن به برخورداری از نوعی فرهنگ، لازم است به شناختِ این فقر تظاهر کرد؟ یا در اعماقِ روحِ خود بطورِ کلی هر درد و رنجِ روحیِ بزرگ را انکار میکند؟ آیا وقتی از این آلام با او سخن میگوییم مثل آن نیست که از دردهایِ جسمیِ بزرگ حرف میزنیم و او به یادِ دردهایِ شکم و دردِ دندانهایِ خود میافتد؟! به نظر من غالبِ انسانها چنین احساسی دارند. هیچ کس، دیگر برای تحملِ درد و رنج، چه جسمی و چه روحی تربیت نمیشود. به ندرت کسی شاهدِ رنجِ دیگری است؛ و این خود پیآمدی بس مهم دارد: اینکه امروزه بیش از گذشته از درد و رنج بیزاریم، اینکه بیش از هر زمانِ دیگر از آن بد میگوییم و تا آنجا پیش میرویم که حتی تنها فکرِ آن را هم نمیتوانیم تحمل کنیم: آن را به مسئلهای برایِ وجدانِ بشری و سرزنشی برایِ تمامِ خلقت مبدل کردهایم. شکوفا شدنِ فلسفههایِ بدبینانه هرگز نشانهی وجودِ ذلتها و فلاکتهایِ وحشتناک نیست؛ برعکس به زیرِ سوال بردنِ ارزشِ کلیِ زندگی در زمانهایی اتفاق میافتد که در آنها رفاه و آسایش حتی نیش زدنِ کوچکِ پشهها برایِ جسم و روح را بسیار بیرحمانه و خونین میدانند و میخواهند در غیابِ تجربههایِ رنجآورِ واقعی، تجسمِ درد و رنج را به صورتِ عذابی از نوعِ برتر نشان دهند.
اما برای مقابله با فلسفههایِ بدبینانه و حساسیتِ افراطی که به نظرِ من «فقرِ واقعیِ عصرِ ماست» میتوان دارویی تجویز کرد؛ شاید این تجویز بسیار سنگدلانه به نظر آید و بدونِ شک جزوِ نشانههایی محسوب شود که در حالِ حاضر بر اساسِ آنها قضاوت میکنیم که «زندگی چیزِ بدی است». باشد! من میگویم که چارهی «فقر»، فقر نام دارد.
👤 #فردریش_نیچه 📚 #حکمت_شادان▪️بند 48
l
👇 عضو شوید
👇l
@Philosophers2