🍃﷽
🍃#بازنشر به مناسبت ششمین سالگرد شهادت شهید داریوش رضایی نژاد
🔸در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را با او در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم.
بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
داریوش گفت:
من اگه تو زندگیم بتونم یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده.
🔹یک روز آمدم، دیدم داریوش در آزمایشگاه من مشغول کار است.از منشی پرسیدم: من با آقای رضایینژاد قرار داشتم؟ گفت: نه. جلو رفتم و پرسیدم: داریوش اینجا چه کار میکنی؟
گفت: «بعضی از دانشجوهای تو از من سؤال داشتند، نمیشد تلفنی حل کنم. قرار گذاشتم تا در آزمایشگاه مسألهها رو حل کنم.»
برای من عجیب بود.آنها دانشجویان من بودند و داریوش هیچ مسئولیتی نسبت به آنها نداشت.فقط وجدان کاری او بود که به آنجا کشیده بودش.
🔸درپروژههای علمی، وقتی صحبت از پول و قرارداد به میان میآمد، میگفت من وقتی بببینم پروژهای
#مفید است آن را قبول میکنم کاری هم به پولش ندارم. درست است که من هم نیازهای روزمره دارم و باید پول بگیرم، ولی آن اصل نیست. موضوع پروژه اصل است. بالاخره هر پروژهای کم یا زیاد، پولی در خودش نهفته دارد.
🔹در روزهای بعد از شهادت، همه جا حرف از داریوش بود و ذکر خیر او میکردند.
پدرش میگفت: هر سال دو سه بار برای من پول میفرستاد تا به فقرا بدهم.
پدر خانمش را هم که دیدم به این موضوع اشاره کرد. بعضی از رفقای نزدیکش هم گفتند مبلغی برای فقرا به حساب ما میریخت. تازه فهمیدم داریوش چقدر اهل انفاق و اخلاص بوده. ایشان پول را تقسیم میکرد تا مبلغ انفاقی به چشم نیاید و هیچ کس پیش خودش فکر نکند داریوش چقدر دست و دل باز است.
📚کتاب «شهیدعلم؛ داریوش رضایی نژاد درآئینه خاطرات»
@pharmacy_bsbmu