سنگ روی سنگ بند
نمی شود
بیقراری بجان زمین افتاده است
سقفِ دلبری ازعرش بالا می رود
انگار دردانه ایی
از خوشه ی هوشت
در تیمچه ی خورشید ریخته اند
که بی وقفه سماع میکند شورِ تو را در بزم آفتاب
این سوخته جان عاشق....
حوریان ؛کُحلِ بصر کشیده اند به کیمیای ردِ عبورت
خاک ؛
افتاده تر از همیشه
مسیر به سلوک طی میکند
که قدمی از قلمِ چشم تو غافل نماند
تحریرِ حرمتِ تو در توان هر مرکّبی نیست
پوستِ آهو می خواهد و ضمانت عشق
به ماناییِ نامت
که در حافظه ی باران
به قلم نور....
شگرف تر از اقیانوس نگاهت کجاست
که موج بزند به دلِ سوخته ی فراق
تا شعله شعله شوق بباری
به جگرِ تفتیده ی عشاقی که سر بر آستانه ی ادب ؛ غرقِ وصالت شده اند
دلبری از دلِ تو
تلاوتِ صریح ترین آیه ی
تشرّف است
که جان می دهد به هر جمادِ بی وجود....
چه رسد به نبض هایی
که رود رود؛ تو را نفس می زنند
از ترکهای تشنه ایی به گلوگاهِ انتظار...
خواب از چشم آهوها می افتد
وقتی مُشکِ مویت بر شانه های ماه
می پیچد...
اصلا چه غمی دارند؛ دل های سرد شده
وقتی آتش آغوشت هیمه ی شفاعت شده است...
گور تنگ نخواهد بود
بر گریبانی
که تو سر می زنی از غریبی اش
مرگ
یک زندگی شیرین می شود به شرافتِ بودن...
تو تشریحِ شرحه شرحه خدایی
به زبانِ نور
از بدو تولد
خورشید بیتوته کرده است در مشعرِ
مردمک هایت
و ماه
از منای پلک هایت مروارید می چیند
دریا دریا معرفت
تکثیر می شود در هر قطره ات
خرابات مغان را چه به
خراسان خرامانِ تو
که مأمن مهراست و آهوی آرامش ...
ابر رحمتی بر کل زوایای وجود
وفور نعمت است
برکتِ قدومت؛ بر چشمهای نمور خاک
طاووس ها پر ریخته اند بر طبله ی
نظم
تا زیبایی خیره کننده ات را چشمی محروم نگردد
ضریح مژگانت ؛
دخیلِ آدم است تا خاتم بر حبل المتین حی ودود
تا
آنجا که قرارِ عشق بر مدارِ گونه هایت موزون گردد...
گنبدت را به طواف کبوتران بخشیدی
تا حج فقرا باشد مطافِ دلت
تا گلدسته هایت؛ معراجِ خاک باشد بر بلندای افلاک
..........
و خوشا ما که تو را
در دل و جان آن شده ایم
#اڪرم_نورانی#آوا_مریم_عسگری میلاد حضرت نور مبارک باد