پدر اين اواخر
اگر چه خوشرويي و خنده رويي اش را فراموش نكرده بود ولي خاطره اي را كه به تازگي گفته بود
وقتي از ش ميخواستند اين خاطره را بگويد
با همان شيريني تكرار ميكرد
برادر كوچكترم دست اش مينداخت و ميخنديدند
و او هم خوشحال بود
كه بچه ها شادي ميكنند
داستان جن ها را آنچنان زنده تعريف ميكرد كه همه باور ميكردند
آنقدر ساده و صميمي بود
و چهره اي مهربان داشت كه ناخود آگاه دل ات ميخواست دل اش را با تاييد حرف هاش بدست بياري
تعريف ميكرد
هوا تاريك بود كه به حمام عمومي وارد شدم
ديدم صداي ساز و آواز از داخل حمام مياد
به اوستا گفتم
اصغر آقا عروسي داريد
به نظر خواب آلود مي اومد
با بي حالي سري تكان داد
فوراً داخل شدم
زن و مرد همه ميزدند و ميرقصيدند
من هم شروع به رقصيدن محلي خودمان كردم
برادرم كوچكترم شيطنت ميكرد
پرسيد
پدر لخت بودند
پدر تو دنياي خودش بود
تمام جزئيات رو مو به مو ميگفت
تا اينكه اصغر آقا اومد داخل حمام و گفت اوس طالب اين چه قشقرقيه كه راه انداختي
از دهن اش در رفت گفت
بسمه لله
يهو همشون غيب شدند
من تازه فهميدم كه اينا جن بودند
بعد از ترس بيهوش شدم
تا اينكه اصغر آقا را ديدم
كه بالاي سرم مرتب مي گويد
مش طالب
مش طالب
يادش گرامي
#سالگرد_پدر#دکتر_سینایی#کانال_اجتماعی_اوزرود_حامی_طبیعت_منطقه •
🍃🌸 @OZRUD 🌸🍃•