دل مويه و بداهه گويه عمو فردوس اَى اَراتِ بِنُ چِكِلِ دامِنُ الاشت مه وطنُ "دور برگردم" اَى دراسلهُ اَى گلاب درّهُ چَپّونُ و وَرهُ "دور برگردم" درشونه پاييزُ پالندِ جاليزُ غم مِره لبريزُ "دور بگردم" .... اَى ابوالحسنُ مه گُلِ چّمَنُ "دور بگردم" ... دل مويه ها و بداهه گويه ها اعلام نظر تخصصى بر سبك شعر و ترانه مازنى از سوى مخاطب و ارزيابى اهالى شعر را به تماشا نمى گذارد بلكه شور و حال و سرودن هاى لحظه اى همراه با نواجش در "آنْ" هست كه مادران در حال و هواى خاص كه من از آن حال و هوا و لحظه به "آنْ" تعبير ميكنم مى سرايند و مى خوانند. اين مادرانه تقديم ميشود به جاودان مادر خاندان ملكى و سياوشى كه در پسا مراسم چهلم بانو "شهربانو سياوش تبار" در منزل دايى سياوشى نازنين در زيراب خوانده ام #شهربانو_سياوشى #كيوان_ملكى #فردوس_حاجيان دعا براى ابوالحسن خان خوشرو و دراز باد عمر شاه شروين #نخبگان_مازندران @nokhbegan_mazandaran
استاد كيوان ملكى سوادكوهى، برادران و تنها خواهر گرامى اش،دو بار متولد شدند.يك بار كه مادر، همه ى آنها را به دنيا هديه كرد و بار دوم زمانى كه مادر،مرگ را در آغوش كشيد.انبوهى از جمعيت در روستاى فرهيخته و دوردست "ارات بن" سوادكوه نزديكيهاى كوههاى"پالند "و"دراسله"در مراسم تشييع و حضورِ انبوه جمعيت غير قابل شمارش بر بالاى كوههاى زيراب در مراسم سومين روز آسمانى شدن مادر،مرا شگفت زده كرد.من تولد دوباره فرزندان را از احترام شگفت و مضاعف مردمان ديدم.باورم بر اين است سخنرانى كوتاه خودم و فخرالعرفا شروين،فقط براى يادآورى احترام به مادر و پدر بود و حكمت ديگرى نداشت.شلفين سوادكوهى قاب تصويرى را پهلوان مطهر مظاهری قهرمان پرورش اندام پهلوان صمد نژادی قهرمان کشتی جهان _استاد شعبان نادرى رجه شاعر تبرى را به تصوير كشيد. من در ميان عزيزان از عكسهاى شور زندگى مردمان پيش از مرگ استقبال كردم شروين و كيوان نيز اين چنين اند #مرگ_در_ميزند #فردوس_حاجیان با ياد بانوى مهربانى ها #شهربانو_سياوشى 🌹🕊☘️ #كيوان_ملكى_سوادكوهى #زيراب#سوادكوه#پالند#ارات_بن#شروين @nokhbegan_mazandaran
وقتى مادرِ برادر خوبم جناب كيوان ملكى سوادكوهى،شاعر معاصر مازنى آسمانى شد،عليرغم مشكلات جسمى اخير،خودم را از ساعات نخست تا تمامِ ساعات اندوه در كوههاى زيراب سوادكوه و در آرامستان "ارات بن"نرسيده به "پالند"(نخستين روستايى كه آموزگار بودم)در كنار او و خانواده نازنين اش ديدم.پس از سخنرانى ام در آن مراسم باشكوه فراموش نشدنى شِلفين سوادكوهى عكس هايى به يادگار گرفت.اين قاب يادمان بركات مادر است از چپ به راست: پهلوان مطهر مظاهری قهرمان پرورش اندام _فردوس حاجیان(عموفردوس)_پهلوان صمد نژادی قهرمان کشتی جهان _شعبان نادرى رجه شاعر تبرى معاصر_كامبيز محمدى هنرمند عكاس حرفه اى _مبین اکبرنژاد شاعر معاصر مازندرانى من از اين عكس هاى پيش از مرگ و احترام متقابل استقبال مى كنم #مرگ_در_ميزند #فردوس_حاجیان با ياد بزرگ بانوى مهربانى ها مادر آسمانى #شهربانو_سياوشى 🌹🕊🌾 #زيراب#سوادكوه#پالند#ارات_بن#كيوان_ملكى_سوادكوهى
🗒🖊🏛🕊 همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال آغاز شد يك حركت جمعى ساده براى پاسداشت #نيماى_بزرگ 👇🗒🖊🏛🕊 دکتر فردوس خداوند مهرت را از سر ما نگیرد تو برادر من و آفتابی از تو آموختیم مهربانی را صلح را دوستی را "كيوان ملكى" 🗒🖊🏛🕊 با من سخن بگو كيوان "خيابان نيما"هنوز پر از "هياهو" ست
در زادگاه "نيما" اما سكوت "معنا دارى "ست پرنده اى هم پر نمى زند حتى "*داروك" هم حنجره اش "زخمى"است
تو اما همچون "دوره گردى" عاشق همين "چاشت" گاهِ ديروز دوره گردانى "كولى" وَش را به زادگاه اش بردى نى زدند و هى كف زدند و سوت كشيدند و هورااااااااا و "**چَكّه سما"راه انداختند
درست دو روز مانده به بيست و يك ابان
"***يوش" تاريخ دوباره اش را از حنجره ى مردى از تبار "****نائيج" به تماشا نشست و "*****حجت" تنها راوى اين حكايت بود
آه چقدر دلم مى خواست در جماعت آن كوليانى بودم كه با تو در اتوبوس از "شهر عشق" به ديار نيما مى رفتند و در هر پيچ و خم جاده مى خواندند: " مى تراود مهتاب مى درخشد شب تاب..." اين جا اما مردى در انتهاى جاده "بر درِ دهكده مردى تنها" "كوله بارش بر دوش" از "صلح" و "مهربانى" مى گويد خانه اش درست در ميانه ى خيابانى است كه به نام "نيما"ست
من آن "كولى" دوره گردِ همين حوالى ام با من غريبگى مكن كيوان! بيا دوباره اينستاگرام هايمان را پر كنيم از "هياهو"
خدا را چه ديدى؟ شايد خبر به گوشُ "******شراگيم" رسيد و "*******عاليه خانم" هم همين پنج شنبه اى كه در پيش روست براى مان آش نذرى پُخت
به ياد نيماى بزرگ "فردوس حاجيان" ساعت:١٤ مورخه ٩٦/٨/٢٠ يك روز مانده به زادروز نيما 🗒🖊🏛🕊 وای چه زیبا دکتر جان عالی سرودی اشکم رو درآوردی "كيوان" 🗒🖊🏛🕊 فردوس شاعر تو در کوچه نیما بمان بخوان ********"ری را" صدا می آید امشب" از گلویی که مهر را به شهرک الفبا برد و مثل نیما به زبان *********"تیرنگ " با مداد "**********افرا " به نستعلیق بنویس "دنیا خانه من است" كيوان 🗒🖊🏛🕊 سلام پر رنگ ترین خاطرات کودکی ما صبح های جمعه با صدای تو بر تصویر تلویزیون اغاز مى شد کنارت آن مرد در باران می آمد و سارا انار داشت قایقی ساختی به آسمانی انداختی که تا "یوش"لنگر گاهش بود که با تو کلمات شکل شعر بود نمى دانم چرا هر بار که صحبت واژه و کلمه است و "ری را" آواز می خواند صبح جمعه است بوی آش "عالیه" مى اید و مرغکی در دور شعر نویی مى خواند الهام قريشى 🗒🖊🏛🕊
*قورباغه درختى
**نوعى از سما و حركت آيينى مازنى با حركات موزون زيبا همراه با كف زدن متوازن
***زادگاه نيما
****نام تبار و قبيله اى در غرب مازندران و روستايى به همين نام
***** حجت نائيج شاعر و مورخ مازنى
******نام فرزند نيما
******* نام همسر مرحوم نيما
********در افسانه های کهن ایرانی"ری را"به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوشیار
#كيوان اين بى نظيره پسر؛خواهش ميكنم اين ابراز احساسات منو تبديل به پاسخى نكن كه باز احساس كنم داريم شعر ميگيم
پسر! تو رفتى تو دل طبيعت و سر به هوا شدى و هر چى دلت خواست آشكار كردى؟!؟! مگه تو سزان يا كلود مونه يا مانه هستى پسر! كه اين همه تابلوهاى نقاشى #پسادريافت ميكشى و اينگونه مرا با خود به عمق ناهار در علفزار و بعد اظهر پاريس و نيلوفران آبى مى برى!!!
اين همه نقاشى با جادوى كلمات در دل طبيعت! كاش من برايت #اميل_زولا بودم و #شاهكار ى دوباره خلق ميكردم و طرح جلدش را تو نقاشى ميكردى و من و تو دوباره تابلوى #قماربازها يا همان #ورق_بازان را در كافه كلبه عمورضا به تماشا مى نشستيم ولى چه كنم كه من #فردوس ام و فرسنگ ها با اميل فاصله دارم
طبيعت را آشكار كن كيوان! طبيعت درون ادمها را و انرژى نهفته در طبعيتِ بيرون را به آشكارگى برسان #پسر_بامداد
چه قدر مى شود سر وسوسه را گره زد دم نزد و چقدر براى اين همه لحظه هاى بى بوسه داستانهاى نخ نما خواند(كيوان)
🗒🖊🏛🕊 همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال آغاز شد يك حركت جمعى ساده براى پاسداشت #نيماى_بزرگ 👇🗒🖊🏛🕊 دکتر فردوس خداوند مهرت را از سر ما نگیرد تو برادر من و آفتابی از تو آموختیم مهربانی را صلح را دوستی را "كيوان ملكى" 🗒🖊🏛🕊 با من سخن بگو كيوان "خيابان نيما"هنوز پر از "هياهو" ست
در زادگاه "نيما" اما سكوت "معنا دارى "ست پرنده اى هم پر نمى زند حتى "*داروك" هم حنجره اش "زخمى"است
تو اما همچون "دوره گردى" عاشق همين "چاشت" گاهِ ديروز دوره گردانى "كولى" وَش را به زادگاه اش بردى نى زدند و هى كف زدند و سوت كشيدند و هورااااااااا و "**چَكّه سما"راه انداختند
درست دو روز مانده به بيست و يك ابان
"***يوش" تاريخ دوباره اش را از حنجره ى مردى از تبار "****نائيج" به تماشا نشست و "*****حجت" تنها راوى اين حكايت بود
آه چقدر دلم مى خواست در جماعت آن كوليانى بودم كه با تو در اتوبوس از "شهر عشق" به ديار نيما مى رفتند و در هر پيچ و خم جاده مى خواندند: " مى تراود مهتاب مى درخشد شب تاب..." اين جا اما مردى در انتهاى جاده "بر درِ دهكده مردى تنها" "كوله بارش بر دوش" از "صلح" و "مهربانى" مى گويد خانه اش درست در ميانه ى خيابانى است كه به نام "نيما"ست
من آن "كولى" دوره گردِ همين حوالى ام با من غريبگى مكن كيوان! بيا دوباره اينستاگرام هايمان را پر كنيم از "هياهو"
خدا را چه ديدى؟ شايد خبر به گوشُ "******شراگيم" رسيد و "*******عاليه خانم" هم همين پنج شنبه اى كه در پيش روست براى مان آش نذرى پُخت
به ياد نيماى بزرگ "فردوس حاجيان" ساعت:١٤ مورخه ٩٦/٨/٢٠ يك روز مانده به زادروز نيما 🗒🖊🏛🕊 وای چه زیبا دکتر جان عالی سرودی اشکم رو درآوردی "كيوان" 🗒🖊🏛🕊 فردوس شاعر تو در کوچه نیما بمان بخوان ********"ری را" صدا می آید امشب" از گلویی که مهر را به شهرک الفبا برد و مثل نیما به زبان *********"تیرنگ " با مداد "**********افرا " به نستعلیق بنویس "دنیا خانه من است" كيوان 🗒🖊🏛🕊 سلام پر رنگ ترین خاطرات کودکی ما صبح های جمعه با صدای تو بر تصویر تلویزیون اغاز مى شد کنارت آن مرد در باران می آمد و سارا انار داشت قایقی ساختی به آسمانی انداختی که تا "یوش"لنگر گاهش بود که با تو کلمات شکل شعر بود نمى دانم چرا هر بار که صحبت واژه و کلمه است و "ری را" آواز می خواند صبح جمعه است بوی آش "عالیه" مى اید و مرغکی در دور شعر نویی مى خواند الهام قريشى 🗒🖊🏛🕊
*قورباغه درختى
**نوعى از سما و حركت آيينى مازنى با حركات موزون زيبا همراه با كف زدن متوازن
***زادگاه نيما
****نام تبار و قبيله اى در غرب مازندران و روستايى به همين نام
***** حجت نائيج شاعر و مورخ مازنى
******نام فرزند نيما
******* نام همسر مرحوم نيما
********در افسانه های کهن ایرانی"ری را"به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوشیار
گفتگو هاى شبانه #فردوس_حاجیان با #كيوان_ملكى در "شب" ى كه يكى از "روز"هايش #روز_مازندران ناميده شد 🦋💚🦋💚🦋💚 يادت مى آيد كيوان؟! من و تو قرارهايى داشتيم! درست در خيابانى كه به نامِ"نيما" ست انتهاى بن بست "فردوس"
"يادم تو را فراموش"
فردوس
💚🖊🗞 قرارت هوش از سرم برد غرق بازی ها وکلماتی شدم که از تو آموختم ص ل ح باخودم با سرزمینم با درخت وبا کوچه ای که شعرهای نیما را بلند بلند می خواندی خانه ام ابری ست اما ابر بارانش گرفته همین
کیوان
💚🖊🗞 باران كه بند بيايد دوباره سرِ قرار مى روم
تو هم بيا با همان كلماتى كه نيما درِ گوشى برايت زمزمه كرد هيچ چيزى را از من پنهان مكن من تمامِ راز هايم را با تو گفتم حرفى نمانده است به جز تماشا من و ص ل ح ديرگاهيست بازيچه ى دستهايى پنهان شديم تو برايم دوباره از گنجشك هاى بى بازگشت بخوان
فردوس
🗞🖊💚 ساعت نيمى از نيمه ى شب گذشته است تو بخواب "پسر بامداد" من دوباره با افروديت بيدارم تا صبح تا سپيده تا آزادى تا روزِ مازندران
دلم براى گنجشك هاى بى بازگشت تنگ شده است شايد نسيمِ صبحگاهى پاييز خبرى از آنها بياورد فردوس دلگويه هاى فى البداهه فردوس حاجيان كيوان ملكى بزرگداشت روز مازندران از انتهاى شب چهارشنبه ١١ آبان ٩٦ تا ابتداى لحظاتى ١٢ آبان 🗞🖊💚 كانالهاى تلگرامى #هواداران_فردوس_حاجيان #سفير_آموزش_جهان هر بامداد به ياد بياوريم مازندرانِ بُلند بالا كجاى تاريخ ايستاده بود!؟ و اكنون كجا!؟ #مازرون_سلام @nokhbegan_mazandaran 👇شِمه خِنابِدون👇 https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
با #شاعران_شيداى_شمال #كيوان_ملكى و يك حركت زيبا اين شاعرِ طناز مازنى تورِ يك روزه اى را به سمتِ زادگاه و آرامگاه #نيما ى بزرگ راه انداخت..از #قائمشهر به سمت نور و بلده و يوش......چه قدر خوب است اين حركت هاى فرهنگى خانوادگى كه يك روزه و مشاركتى انجام مى پذيرد.٢١ آبان يكصدو بيست و يكمين سالروز تولد #نيماى_بزرگ است. حواس مان باشد اين روزها روزهاى قشنگى است به اينستاگرام #كيوان_ملكى برويد و شعر بسيار زيباى ايشان را به مناسبت همين اتفاق بخوانيد شما را به تماشا مى سپارم #فردوس_حاجیان هر بامداد به ياد بياوريم مازندرانِ بُلند بالا كجاى تاريخ ايستاده بود!؟ و اكنون كجا!؟ #مازرون_سلام @nokhbegan_mazandaran 🏛🖊🗞🗒 اينستاگرام كيوان ملكى 🏛🗒🖊🕊 https://www.instagram.com/p/BbWMmwihxPK/
گفتگو هاى شبانه #فردوس_حاجیان با #كيوان_ملكى در "شب" ى كه يكى از "روز"هايش #روز_مازندران ناميده شد 🦋💚🦋💚🦋💚 يادت مى آيد كيوان؟! من و تو قرارهايى داشتيم! درست در خيابانى كه به نامِ"نيما" ست انتهاى بن بست "فردوس"
"يادم تو را فراموش"
فردوس
💚🖊🗞 قرارت هوش از سرم برد غرق بازی ها وکلماتی شدم که از تو آموختم ص ل ح باخودم با سرزمینم با درخت وبا کوچه ای که شعرهای نیما را بلند بلند می خواندی خانه ام ابری ست اما ابر بارانش گرفته همین
کیوان
💚🖊🗞 باران كه بند بيايد دوباره سرِ قرار مى روم
تو هم بيا با همان كلماتى كه نيما درِ گوشى برايت زمزمه كرد هيچ چيزى را از من پنهان مكن من تمامِ راز هايم را با تو گفتم حرفى نمانده است به جز تماشا من و ص ل ح ديرگاهيست بازيچه ى دستهايى پنهان شديم تو برايم دوباره از گنجشك هاى بى بازگشت بخوان
فردوس
🗞🖊💚 ساعت نيمى از نيمه ى شب گذشته است تو بخواب "پسر بامداد" من دوباره با افروديت بيدارم تا صبح تا سپيده تا آزادى تا روزِ مازندران
دلم براى گنجشك هاى بى بازگشت تنگ شده است شايد نسيمِ صبحگاهى پاييز خبرى از آنها بياورد فردوس دلگويه هاى فى البداهه فردوس حاجيان كيوان ملكى بزرگداشت روز مازندران از انتهاى شب چهارشنبه ١١ آبان ٩٦ تا ابتداى لحظاتى ١٢ آبان 🗞🖊💚 كانالهاى تلگرامى #هواداران_فردوس_حاجيان #سفير_آموزش_جهان هر بامداد به ياد بياوريم مازندرانِ بُلند بالا كجاى تاريخ ايستاده بود!؟ و اكنون كجا!؟ #مازرون_سلام @nokhbegan_mazandaran 👇شِمه خِنابِدون👇 https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw