♦️نظریهی ترابط نسبیی اجزای فرهنگ: همراهیی مثنوی با عرف و فقه زمانه /۲
✍ حسن محدثیی گیلوایی۲۷ مهر ۱۴۰۰
🔻نظریهی ترابط نسبیی فرهنگ مدعایش این است که مولفههای سازندهی فرهنگ در هر دوره کم و بیش واجد برخی همسازیهای درونیاند و همدیگر را تایید و تقویت میکنند؛ اگرچه این همسازی همهجانبه نیست، زیرا نه
سنت و نه فرهنگ هیچکدام یکپارچه و یکدست نیستند و از عناصر متنوع و گاه ناهمسازی ترکیب یافتهاند.
🔻در بررسیی فرهنگ هر دوره نه میتوان پیشاپیش همسازیی کامل عناصر را در نظر گرفت و نه میتوان از ناهمسازیی همهجانبه در آن سخن گفت. فرضیهی معتبر این است که حدودی از همسازی و ناهمسازی در میان ابعاد و مولفههای فرهنگ هر دوره در نظر گرفته شود.
🔻عرف، دین، ادبیات، عرفان، فلسفه، نظام تعلیمی، شیوهی زندهگی، دانش غریبه، و غیره در هر دوره بهتدریج همسازیهایی پیدا میکنند و در هم تنیده میشوند و پارهها و عناصری را از هم وام میگیرند و در نتیجه، حدودی ار یکپارچهگی در فرهنگ پدید میآید.
🔻از این رو، ضروری است در بررسی و
نقد سنت و فرهنگ هر دوره به این امر توجه داشت و پیوند درونیی میان اجزای فرهنگ توجه نمود.
🔻نمیشود به پارهای از فرهنگ یک دوره نظیر دین و فقه یا عرف
نقد وارد کرد، اما گریبان ادبیات یا عرفان را رها کرد؛ زیرا میان اینها اشکالی از همسازیی درونی وجود دارد.
🔻بهعنوان مثال، عرفان و ادبیات هم واجد نوعی متافیزیک، جهانشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی، روششناسی، و جامعهنگری هستند.
🔻به همین ترتیب، در ادبیات نیز عرف زمانه و فقه و کلام و فلسفه و ارزشها و هنجارها و شیوهی زندهگیی دوره حضور دارد و عرضه میشود.
🔻مواجههی گزینشی با فرهنگ یک دورهی تاریخی خطایی فاحش است. بهعنوان مثال، نمیشود دیوان حافظ و مثنویی معنوی را در قرن بیست و یکم بر صدر بنشانی، اما فقه و فلسفه و کلام و تفسیر و دیگر مولفههای فرهنگ آن دوره را کنار بگذاری. اینها در هم تنیدهاند و نوعی همسازیی نسبی دارند و واجد نوعی درهمتافتهگیاند.
🔻نمیشود مولوی و حافظ را سرمایههایی جهانی و ابدیی این فرهنگ بدانی، اما فقیه و قاضی و فیلسوف و فلان نخبهی فرهنگیی معاصرشان را بهکلی نادیده بگیری یا طرد کنی.
🔻کسی که چنین میکند، درک درستی از
سنت و فرهنگ ندارد. نمیشود فقه را نفی بکنی، اما مثنوی را تمجید بکنی، زیرا در همین مثنوی انواعی از قواعد فقهی مورد تایید قرار گرفته و مورد استفاده قرار گرفته است.
🔻در همین مثنوی که آن را شاهکار همهی دورانها میخوانی و مدعی میشوی که "خاک را به زر" بدل کرده، قاعدهای فقهی برای قتل پسر توسط پدر و قاعدهای عرفی برای کتک خوردن شاگرد از معلم تا حد مرگ بیان شده و تایید گشته است:
"گر پدر زد مر پسر را و بمرد / آن پدر را خونبها باید شمرد
زآنکه او را بهر کار خویش زد / خدمت او هست واجب بر ولد
چون معلم زد صبی را، شد تلف / بر معلم نیست چیزی، لاتخف!
کان معلم نایب افتاد و امین / هر امین را هست حکمش همچنین" (مولوی، ۱۳۷۱: ۹۶۲؛ مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۱۵۱۹ تا ۱۵۲۲).
🔻لاجرم خطا است که مثنوی را از عصر خود بیرون بکشیم و آن را بر صدر بنشانیم و در قرن بیست و یکم مروج و مبلغ آن باشیم، اما دیگر اجزای فرهنگی را که مثنوی در آن زاده شده، طرد بکنیم و کنار بگذاریم، زیرا مثنویی معنوی نیز بهنحو جدی در آن فرهنگ شریک است و کم و بیش حامل و منتقل کنندهی همان فرهنگ و دستکم عناصری از آن فرهنگ است.
🔻اینکه برخی از کارگزاران ادبی ادبیات را صرفاً منعکس کنندهی فرهنگ زمانه میدانند، خطای فاحشی است. ادبیات هم منعکسکنندهی فرهنگ زمانه است و هم حامل فرهنگ و شریک و سهیم در بازتولید فرهنگ است.
🔻چنین کاری مواجههای گزینشی با فرهنگ عصری معین است و مواجههی گزینشی با فرهنگ مطابق این نظریه، خطای فاحشی است که امروزه بسیاری از عرفانپژوهان و ادیبان و اهل فرهنگ و روشنفکریی زمانهی ما در حال ارتکاب آناند.
🔻آنها عناصری از ادبیات و عرفان را در زرورق مفاهیم روانشناختی و فلسفی و روشنفکریی دوران معاصر میپیچند و به خورد خلقالله بیخبر و فاقد دانش کافی میدهند و در قرن بیست و یکم مولویفروشی، حافظفروشی، سعدیفروشی و غیره میکنند.
🔻اگرچه این کالا فریبا و آرامبخش و ظاهراً افتخارآمیز است، اما این کالا تقلبی است. پادشاه ما برهنه است.
#فقه#عرف#حافظ#سعدی#مثنوی#مولوی#نقد_سنت#نقد_فرهنگ@NewHasanMohaddesi