آنجا سر زمین من که انکار است چنارانش ایران باستانش خوانند ایران باستانش خوانند
ساکنانش بر بادند یکی را آب می برد دیگری را هیمەی آتش وان دگر برف می خوردش این یکی، در خروش و هنگامەی آبان سیاه بی نام دور از چشم گورکنان خونش رود و به دریا برسد نه رسید به آخرین بوسەی یار
سر زمینم! ترا چه می شود؟ من کولبر اندوهم و جنگ بگذار با آنچه که دارم در کوله تیمارت کنم که چنارانت قد و بالائی بنمایند به آسمان این خط و آن هم نشان آسمان هم شاهد
تازه فرض کن که قلدرها تاریخ را عوضی بنویسند؛ با سینهها و یادهای مردم چه میکنند؟ آن نامهای عزیز در سینههای مردم خواهد ماند و دل به دل و سینه به سینه و زبان به زبان به بچهها و نسلها خواهد رسید.