نان و آزادی

#امیر_چمنی
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала نان و آزادی
@Nan_AzadiПродвигать
351
подписчик
34,2 тыс.
фото
19,5 тыс.
видео
8,14 тыс.
ссылок
نان و آزادی؛ کانالی برای انعکاس مبارزات کارگران و توده‌های تحت ستم برای نیل به خودرهایی!
گفته نزدیکان #امیر_چمنی، این فعال کارگری که بیش از سه ماه در بند امن زندان تبریز بود، عصر امروز ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ آزاد شد.



#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#نه_سلطنت_نه_رهبری_آزادی_و_برابری
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری
 

@Nan_Azadi
Forwarded from خبرگزاری کمپ نیوز
🏩📝🏭

برای هفتمین روز اعتصاب غذای امیر ستاری در زندان تبریز در اعتراض به حکم پنج سال زندان
نویسنده: #امیر_چمنی

اسم امیر ستاری را اولین بار در جریان اعتراضات سراسری دی ماه نودوشش بین اسامی بازداشتی‌های تبریز شنیدم. چون از فعالین کمتر شناخته شده بود، به رسم ناشایست روزگار خبری از وی و دیگر بازداشتیان منتشر نشد. آذرماه نودوهفت که برای اجرای حکم بازداشت به زندان تبریز رفتم، در جمع زندانیان سیاسی بند دوازده توسط دیگر دوستان به هم معرفی شدیم و با امیر آشنا شدم. در برخورد اول هم به دلیل عدم آشنایی قبلی، هم وجود تضاد و زاویه‌ی خطی به لحاظِ فکری-سیاسی که به صورت پیش‌فرض بین فعالین چپ و فعالین حرکت ملی آذربایجان به عنوانِ جریانی ناسیونالیستی وجود دارد، به صورت رسمی با هم برخورد و رفتار می‌کردیم. با گذشت ایام، با حُسنِ رفتار، شخصیت و عقلانیتی که در او دیدم، رابطه‌مان گرم‌تر شد و کم کم دوستی‌ای بین‌مان شکل گرفت. نقطه‌ی اوجِ این دوستی، علاوه بر شخصیت آرام و مؤقر امیر که با صداقت خاصی آماده‌ی برقراری دیالوگ بود، آن بود که فهمیدم امیر درست در یک انتخاب درست و تاریخی، در آن موقعیتِ حساس بر اساسِ احساسِ ضرورت جهت اعتراض علیه وضع موجود، برخلاف سایر فعالین آذربایجان که موضعی منفعلانه گرفته و نسبت به اعتراضات سراسری، نه تنها بی‌تفاوت بودند که تصمیم بر عدم مشارکت در این اعتراضات گرفتند، تصمیم به حضورِ خیابانی و پیوستن به معترضین می‌گیرد‌.
روز یازدهم دی‌ماه، در میدانِ ساعتِ تبریز، همزمان با دستگیری رویا صغیری، علی قدیری و دیگر بازداشتی‌ها، بازداشت می‌شود. پس از بازجویی‌های اولیه توسط اطلاعات نیروی انتظامی، در اختیار سازمان اطلاعات سپاه قرار می‌گیرد و پس از اتمام مراحل بازجویی، به زندان تبریز منتقل شده و اوایل بهمن ماه به قید وثیقه آزاد می‌شود.
نهم خرداد نودوهفت توسط شعبه دو دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم علیه امنیت داخلی به هفت ماه حبس تغزیری محکوم شده و پس از تایید حکم در شعبه سوم دادگاه تجدیدنظر، نوزدهم تیرماه جهت اجرای حکم هفت ماه خود به زندان تبریز می‌رود. در تاریخ بیست‌وهفتم شهریورماه نودوهفت در حالی که پرونده بسته شده و امیر در زندان بود، مجددا توسط شعبه دو انقلاب این‌بار به اتهام توهین به رهبر به شش ماه حبس دیگر محکوم می‌شود. در تاریخ بیست‌ونه آبان‌ماه نودوهفت بدون اطلاع امیر از روند قضایی پرونده، شعبه‌ی یازدهم اجرای احکام، اقدام به تجمیع پرونده می‌کند که شعبه‌ی سوم تجدید نظر استان، احکام صادره را «خلاف بیّن شرع» دانسته و حکم هفت ماه امیر را به پنج سال افزایش می‌دهد.
امیر پس از ماه‌ها پیگیری پرونده و عدم حصول نتیجه به لحاظ قانونی از مراجع قضایی جهت غیرقانونی بودن افزایش حکم به پنج سال، با درخواست بازگشت به حکم قضایی اولیه، یعنی هفت ماه، روز بیستم خرداد در زندان تبریز دست به اعتصاب غذا زده و از روز چهارم اعتصاب، با حکم قضایی به بند ویژه‌ی زندان تبریز (انفرادی) منتقل شده است.
حالا امیر تنهاست، تریبون ندارد، حامی ندارد، گوشه‌ی انفرادی فراموش شده است. بیایید صدای فراموش‌شدگان و بی‌رسانه‌ها باشیم. امیر کسی نیست که اعتصابش را بشکند، پس اگر می‌خواهیم جنازه‌اش از زندان تبریز بیرون نیاید، صدایش باشیم تا دستگاه قضا مجدداً به پرونده‌ی او رسیدگی کند. صدها زندانیِ سیاسی گمنام در زندان‌ها تحمل حبس می‌کنند. صدای‌شان باشیم.

خبرگزاری کمپ نیوز
https://t.me/joinchat/AAAAAEiLXXiy-RZ5yMhCXg
Forwarded from اتچ بات
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️

بعد از کارتن‌خوابی، کانال‌خوابی، تونل‌خوابی، پل‌خوابی و گورخوابی در زابل و تهران، حالا شاهد پدیده‌ی گونی‌خوابی در تبریز هستیم.
این ناشهروندِ بی‌خانمان چند روز بود که روبه‌روی بنیاد شهید، داخل گونی می‌خوابید.
این بدن مازاد، شهیدِ سیستماتیک وضعیتِ موجودِ جامعه‌ی ایرانی‌ست که نه بنیاد دارد، نه ردیفِ بودجه.
او، خودِ ماست.
تبریز، که لقبِ کذایی شهرِ اولین‌ها را یدک می‌کشد، با این همه های و هوی، با این همه کارخانه، با این همه ثروت، با بازار بزرگش، با این همه مدیرانِ عافیت‌طلبِ پشتِ میزنشینش، پر است از دستفروش، کارتن‌خواب، کودکِ کار، متکدی و بی‌خانمان، که هر روز بر تعدادشان نیز افزوده می‌شود. با این حال یک گرمخانه برای بی‌خانمان‌ها ندارد. به جایش به حد کافی ماشینِ ونِ پلیس و مینی‌بوسِ شهرداری دارد که با مامورانِ گردن‌کلفتش بریزند سرِ دستفروشان، بی‌خانمان‌ها، کارتن‌خواب‌ها و معتادان و بدن‌های جسدگونه‌شان را تحویلِ بهزیستی و کمپ و زندان بدهند.
بخشی از این بی‌خانمان‌ها نیز، نیروهای کارِ مهاجر از روستاها و شهرستان‌ها هستند که یا به زباله‌گردی و جمع‌آوری ضایعات مشغول‌اند یا کارگرانِ ارزان‌قیمتی هستند که چون درآمد کافی ندارند، از اجاره‌ی یک اتاق هم ناتوان‌اند و مجبور به زیستِ یکی از انواعِ این خواب‌ها هستند.
این تهیدستان، قربانیانِ سیستمِ سرمایه‌داری هستند.

#امیر_چمنی

کانال بدیل (کانال تلگرامی یادداشت‌های امیر چمنی)
@Baadil


⭐️ نان و آزادی ⭐️

https://t.me/joinchat/AAAAAD_gaVgw2FZeexIi_A

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
Forwarded from عکس نگار
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


یکم:
می‌پرسند چرا این همه از سرمایه‌دار و سرمایه‌داری نفرت دارید؟ حق داریم و پاسخ‌اش خیلی ساده و روشن است. کافی‌ست نگاهی به تاریخ داشته باشیم. تمام فجایعی که در جهان رخ داده و انسان را به زیر کشیده، از مصیبت نظام سرمایه‌داری‌ست. هنوز صدای خرد شدن استخوان‌های فرودستان از دالان‌های تاریک تاریخ به گوش می‌رسد و تا زمانی که این نابرابری در نظام‌های اجتماعی وجود دارد، هم‌چنان شنیده خواهد شد.

دوم:
از برده‌داری در دوران باستان تا برده‌داریِ مدرن راه چندانی طی نشده است. بقای سیستم سرمایه‌داری در گروِ برده‌داری و بهره‌کشی و سرکوب است. همان شلاقی که در مصر باستان بر گرده‌ی برده‌ها، آن کارگرانِ بی‌مُزد، می‌نشست تا اهرام مصر ساخته شود، امروزه در قالب قوانین نوظهور بر تمام پیکره و جسم و جان و کرامت کارگران می‌نشیند تا ارزش اضافه‌ای تولید و سرمایه‌ای انباشت شود.
سرمایه داری هار است و منطق‌اش بهره‌کشی و ستم‌گری ست. نئولیبرالیسم؛ فاشیسم و ارتجاع را یک‌جا روانه‌ی اجتماع انسانی کرده است.
برده‌داری دوران باستان، جنگ‌ها، انواع بهره‌کشی‌ها و سرکوب‌ها، آشویتس، کوره‌های آدم‌سوزی، قوانین ضدانسانیِ چسب هل، طرح ملی کارورزی، قوانین سال جاری استخدام آموزش‌وپرورش، رفتار کارفرما با کارگران نیشکر هفت‌تپه، شلاق خوردن کارگران معدن آق‌دره، لت‌وپار شدن دست‌فروشان توسط ماموران شهرداری و حالا سرکوب و تحقیر دو تن از کارکنان شرکت ساعت‌فروشی شاد، همگی در راستای همین منطق فاشیستی سرمایه‌داری است.

سوم:
مردم به شیوه حاکمان‌شان زندگی می‌کنند. وقتی وزارت کار در قالب طرحی ملی، طرح کارورزی را اجرایی می‌کند، افرادی مانند خلیل نظری (صاحب کارخانه‌ی چسب هل) و مالک ساعت‌فروشی شاد، که صاحبانِ نوکیسه‌ی سرمایه هستند، برای چنین برخوردهای فاشیستی و ضدانسانی، دست‌شان بازتر می‌شود و به خود اجازه می‌دهند با چنین وقاحتی، مانند سیرک نمایشی راه بیندازند و به خاطر تاخیر برای شروع کار، این دو بدنِ مازاد را مجبور کند وسط خیابان جلوی چشم همگان دست‌هایشان را بالا ببرند و صدای اعتراض کسی بلند نشود. خودِ کارگران از نان شب‌شان می‌ترسند و سکوت می‌کنند، مردم عادی به بی‌تفاوتی عادت کرده‌اند، سیستم هم پشت صاحبان سرمایه و مالکان ثروت است.
خرخره‌ی چنین زالوهایی باید دریده شود.

#امیر_چمنی


⭐️ نان و آزادی ⭐️

@Nan_Azadi
Forwarded from Deleted Account
از اساسی‌ترین مسائلی که آسیب‌های فجیع اجتماعی را همراه دارد، بیکاری‌ست. «بیکاری» رابطه‌ی مستقیم با «گرسنگی» دارد. بیکاری منجر به بی‌پولی، فقر، محرومیت، فساد، دزدی، شیوع افسردگی و خشم و عصبانیت و از این دست بحران‌ها در جامعه می‌شود. آدم بیکار، بی‌برنامه و بی‌نظم و بلاتکلیف است. همین‌ها کافی‌ست تا روان آدم را متلاشی کند.
در چند سال اخیر هر روز تعداد بیکاران به صورت وحشتناکی بالا رفته است. علاوه بر این که کار برای نسل جدید پیدا نمی‌شود و استخدامی به آن صورت در کار نیست، بلکه قبلی‌ها هم یا تعدیل و اخراج می شوند، یا اگر خودشان کارگاه و مغازه و شرکت کوچکی داشته‌اند، به دلیل رکود شدید اقتصادی با تعطیلی و ورشکستکی مواجه شده‌اند.
سالانه یک‌میلیون و دویست هزار نفر «جویای کار» به بازار کار ایران اضافه می‌شود. اگر به آمار و ارقام نگاهی بیندازیم، عمق فاجعه در مورد بیکاری عیان‌تر خواهد شد:
ــ به گزارش خبرگزاری "مهر" تنها در سه ماه ابتدایی سال ۹۶ بیش از ۱۶۰ هزار نفر به جمعیت بیکار ایران اضافه شده است.
ــ فرهنگی نماینده‌ی مجلس گفته است تنها در سه سال گذشته نرخ بیکاری در ایران ۱۰ درصد افزایش یافته است.
ــ عباسعلی ابونوری، اقتصاددان و رئیس سابق دانشکده اقتصاد تهران می‌گوید آمار رسمی مبنی بر بیکاری ۳ میلیون نفر در ایران واقعی نیست؛ با احتساب بیکاری پنهان، آشکار و افراد تحصیل‌کرده تعداد بیکاران ایران به ۱۵ میلیون نفر می‌رسد.

چند روز پیش یکی از دوستانی که چند ماه است از کار قبلی‌اش اخراج شده و یک ماه بیشتر است دنبال کار می‌گردد و تا این لحظه بی‌نتیجه مانده، جدا از تخصص چندساله‌اش به دنبال یک آگهیِ نگهبانی به محل مراجعه می‌کند. کارخانه‌ای به یک نگهبان نیاز داشت و این را به صورت آگهی منتشر کرده بود. اوضاع به گونه‌ای بود که فقط در آن روز نزدیک به ۶۰ نفر مراجعه کننده داشت. همین دوستی که سخت‌ترین روزها را می‌گذراند، اوضاع را به قدری وخیم و دهشتناک دیده بود که حتی فرم هم پر نکرده و آن‌جا را ترک کرده بود. می‌گفت خیلی از آن‌ها وضع‌شان به مراتب بدتر و اضطراری‌تر از من است. یک مورد پدر و پسر باهم آمده بودند که شانس‌شان بیشتر شود و هر کدام‌شان موفق شد استخدام شود، به نفع خانواده خواهد بود.
حالا شرایط کار چگونه بود؟ از ساعت ۵ عصر تا ۸ صبح فردا، یعنی ۱۵ ساعت در یک واحد بزرگ نگهبان خواهد بود. ۹۰۰ هزار حقوق که از ماه سوم به بعد هم بیمه واریز خواهد شد. پنج شنبه و جمعه ۲۴ ساعته شیفت نگهبانی خواهد داشت و هر ماه فقط از یک روز مرخصی برخوردار خواهد بود.
این شرایطِ ضدانسانی، عین برده‌داری و عین ستم است. حالا برای همین شرایط ظالمانه ۶۰ نفر به صف شده‌اند تا از تونل تحقیر مصاحبه‌ی جناب کارفرما عبور کنند.
این وضعیت «کار» در جامعه است. موارد متعددِ فجیع‌تر از این هم وجود دارد، با حقوق‌های ۳۰۰ الی ۵۰۰ هزار تومان، که نه بیمه پرداخت می‌شود، نه حرمت‌شان نگه داشته می‌شود. اگر کارگر، زن باشد انواع سوء استفاده‌های جنسی را هم باید به آن اضافه کرد.
حال به مدد دولت روحانی که در دور اول «امید» داده بود با «تدبیر»ش در طول ۱۰۰ روز، اوضاع اقتصادی یعنی «گرسنگی» را سامان دهد، نه تنها در طول چهارسال موفق نشد، بلکه طرح‌های «ضد کارگری» همچون «کارورزی» را هم به آن اضافه کرده و در حالی که حداقل هزینه‌ی زندگیِ ماهانه‌ی یک خانوار متوسط حدود ۲.۵ میلیون تومان است، حداقل دستمزد سال ۱۳۹۶ برای کارگران را ۹۳۰ هزار تومان اعلام کردند. با ابقاء وزیر کار، از امنیتی‌ترین وزراء کابینه که توانایی «لوله کردن» اعتراضاتِ کارگران نسبت به حق و حقوق تضییع شده توسط کارفرما و ماه‌ها بی‌حقوقی را دارد، در دولت دوم شاهد اوضاع بدتری در زندگی حدود ۵۰ میلیون نفر از مردم جامعه که «زیست کارگری» دارند، خواهیم بود.

#امیر_چمنی
Forwarded from marxism
موضوع یادداشت: درباب رویکرد خصمانه نسبت به بینوایان.
نویسنده: #امیر_چمنی

ویدئویی منتشر شده است از مردی که چادر به سر کرده و کنار خیابان از مردم درخواست کمک می‌کند.
این ویدئو بدونِ رعایتِ آبروی یک انسان که گیریم کارش خطا بوده، به سرعت دست‌به‌دست شده است. در توضیحش این‌گونه نوشته‌اند: «اين جماعت رو بهتر بشناسيد. اينجورى از احساسات مردم سوء استفاده ميكنن! اين كار كوچيكشونه»، «این از اون کلیپاست که توی تاریخ ثبت میشه»، «مردی که با پوشیدن چادر در حال گدایی است! مردم چادر را از سرش برداشتند».
در این ویدئو سه نفر وقیحانه، به زعم خودشان کاری کرده‌اند کارستان و مچِ بینوایی را گرفته‌اند. آن‌که فیلم می‌گیرد، بی‌شرمانه و سرمستانه قهقه سر می‌دهد. خنده‌هایی بیمارگونه و هیستریک از جنس فاشیسم؛ گویی در نبردی عظیم به فتحی بزرگ دست یافته یا کشفِ بزرگی کرده است. آن دو نفر دیگر؛ یکی جوانی‌ست که زور بازویش را به رخ می‌کشد تا چادر از سر آن مرد بردارد. دومی که وقیح‌تر است، مردِ سالخورده‌ای‌ست که به جای این‌که با خردورزی نسل جدید را تربیت کند، فرمانِ حمله می‌دهد. این زامبی‌ها آتش به اختیارند، اختیاری ناآگاهانه، و این رفتارها عینِ فاشیسم است. این حد از لذت بردن جمعی از خشونت و ثبت آن، هولناک است.
هر دوِ این‌ها محصولِ این سیستم و جامعه‌اند.
یکی مردی که به امیدِ جمع کردنِ پول از مردم، مثلِ پیرزنان چادر به سر کرده است. او یا به خاطرِ برانگیختن حس ترحم و کاسبی کردن این کار را کرده، یا واقعا چاره‌ای نداشته و برای ناشناس ماندن و شرمسار نشدن پیش چشم دیگران این کار را کرده است. اگر چاره‌ای داشت، قطعا دست به این کار نمی‌زد. بیکاری دمار از روزگار طبقات محروم جامعه درآورده است. طبق آمار رسمی سه میلیون بیکار و طبق آمارِ واقعیِ غیررسمی، ۱۵ میلیون بیکار در جامعه وجود دارد. بیکاری، گرسنگی در پی دارد و آدم فقیر برای نجات از گرسنگی، مسیری از آدم‌فروشی تا خودفروشی و از جرم و جنایت تا دزدی و شرارت را طی می‌کند. همین مردِ چادری اگر کار و شرایط کار داشت، قطعا راضی نمی‌شد دست به این کار بزند، چون هیچ کس طالبِ دون‌پایه‌گی نیست. حالا این وسط شارلاتان‌های دغل‌بازی هم هستند که از این کارها می‌کنند، اما همان‌ها هم براساس شرایط موجود در این ورطه افتاده‌اند.
دومی کسانی هستند که به زعمِ خودشان قهرمانانه و به زعمِ ما بی‌شرمانه، مچِ این بینوا را گرفته‌اند. این‌ها هم محصول همین جامعه هستند. اگر شرافتمندانه تربیت شده بودند، می‌توانستند بدون این‌که فیلم بگیرند و این‌گونه بی‌شرمانه انسانی را رسوا کنند، آرام و بی‌صدا کنارش بنشینند و با او صحبت کنند. اگر کمکی می‌توانستند، می‌کردند. اگر نمی‌توانستند، حداقل خفه می‌شدند. این‌ها اگر عرضه دارند، بروند مچ کسانی را بگیرند که هر روز میلیاردها از جیب مردم دزدی و اختلاس می‌کنند. اما روشن است بی‌مایه‌تر از آن هستند که حتی در مورد اختلاس حرف بزنند. کار ما ضعیف‌کشی‌ست.
حلقه‌ی مفقوده‌ی این بداخلاقی و ناهنجاری در جامعه، این است که ما درست تربیت نشده‌ایم. ما آداب نمی‌دانیم. ما حرمت نگه داشتن را یاد نگرفته‌ایم. ما بدونِ فکر کردن عمل می‌کنیم. ما دچار انحطاط در اخلاق شده‌ایم. ما از درون متلاشی شده‌ایم. ما به فکر دریدنِ یکدیگریم. ما نه عزت نفس داریم، نه به فکر عزت نفسِ دیگرانیم. برای ما شکستنِ حرمت آدم‌ها، از نفس کشیدن راحت‌تر و غیرارادی‌تر است. ما انسان را رعایت نکردیم. روحیه‌ی جوانمردی، به گرگ‌صفتی تبدیل شده است و دیگر از عیاری‌ها خبری نیست. نقل است فردی وارد جمعی شده است و به محض ورودش، آشنایی آرام جمع را ترک کرده است. علت ترک جمع، به خاطر کاری بود که انجام داده و پیش تازه وارد، شرمسار بود. از این رو نمی‌توانست چشم در چشم شود. از آن روز فرد تازه وارد برای حرمتِ دلِ او پا روی دلش می‌گذارد و در آن جمع حضور نمی‌یابد تا او از لذت و همنشینی با اعضای آن جمع محروم نشود.
http://bit.ly/2w2BC5C

کانال مارکسیسمــــ
@materyalism
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


کارگران در حالِ مرگ‌اند. کسب و کارشان «تهیدستی»، «بی‌حقوقی»، «اخراج»، «تحقیر»، «بیگاری»، «ناایمن بودن» و «مرگ» است. نه «امنیت» مالی و شغلی دارند، نه امنیت جانی! کارگران، مردمانِ بی‌فردا و بی‌آرزوی این دیارند. همان «بدن‌های مازاد»ی که برای گردادندن چرخ‌دنده‌های سیستم سرمایه‌داری به صورت لشکری بی‌شمار و کم‌بها به سانِ برده باید قربانی شوند.

تیتر مرگ‌های «یک هفته‌ی اخیر» کارگران را ببینید:
🔹 مرگ کارگر شهرداری چغادک در استان بوشهر به علت گرما
🔹مرگ ۱ کارگر و مصدومیت ۵ کارگر دیگر در حادثه‌ی آتش‌سوزی کارخانه‌ی کارتن‌سازی در منطقه‌ی خاوران
🔹 مرگ ۱ کارگر جوان بر اثر ریزش محتویات یک چاه در یک مرکز بازپروری
🔹 مرگ راننده‌ی خودرو سنگین در برخورد با کابل برق فشار قوی در بوکان
🔹 مرگ ۴ کارگرِ چاه‌کن در تهران در اثر سقوط و خفگی (۱۶ تیر)
🔹 مرگ کارگر ۵۱ ساله‌ی پروژه‌ی طرح اگو مشهد بر اثر برق گرفتگی (۱۹ تیر)
🔹 مرگ ۳ کارگر ۲۳، ۳۹ و ۴۰ ساله‌ی کارخانه‌ی بشارت تبریز، در اثر گازگرفتگی (۲۱ تیر)

#امیر_چمنی


⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


#فوروارد_فراموش_نشه ❤️👇


🌹 نان و آزادی🌹

@Nan_Azadi
‍ یکم:
وقتی می‌گویند «امنیت داریم»، دقیقاً از کدام امنیت حرف می‌زنند؟ در تهران در روز روشن بچه‌ها را می‌دزدند، تکه‌تکه‌شان می‌کنند، چشم و کلیه و قلب و اعضای بدنشان را درمی‌آورند، بعد مثلِ زباله در بیابان‌های تهران رها می‌کنند. این کودکان کجا امنیت دارند؟
به صورت زنان اسید می‌پاشند. زنان و دختران جوان را می‌دزدند، گروهی تجاوز می‌کنند و در بیابان‌های اطراف تهران رها می‌می‌کنند. زنان کجا امنیت دارند؟
هر روز با چاقو و قمه و اسلحه جلوی شهروندان و رهگذران عادی را می‌گیرند، به زور جیب‌شان را خالی می‌کنند، گوشی و لوازم شخصی‌شان را غارت می‌کنند و خودشان را مورد ضرب و جرح قرار می‌دهند. رهگذران و شهروندان کجا امنیت دارند؟
وقتی اعضای خانواده‌مان خارج از خانه هستند، همه‌اش نگران این هستیم که اتفاقی برای‌شان نیفتد. خانواده‌هایمان کجا امنیت دارند؟
وقتی خانه هستیم به هر در زدنی مشکوک هستیم و هر روز از خانه که خارج می‌شویم، هراس این را داریم که الان ماشینِ اداره اطلاعات جلوی‌مان می‌پیچد و چندنفره پشت پژو معروف‌شان می‌چپانند. ما کجا امنیت داریم؟
لطفاً یکی امنیت را برایمان تعریف کند.

دوم:
در نظام سرمایه‌داری همه چیز قابل خرید و فروش است. گسترده‌ای از جسم و جان، تا ایمان و شرف.
فرادستان زالو وار تهیدستان را مصرف می‌کنند. زامبی‌هایی که از گوشت آدم‌ها تغذیه می‌کنند. کودکان را به مثابه «بدن‌های مازاد» می‌دزدند، می‌دَرند، بدن‌شان را به سرقت می‌برند تا زنده بمانند. حیات سرمایه‌دار وابسته به وجود «تهیدستان» و «ناشهروندان» است. یک جایی کارگران را برده‌وار استثمار می‌کنند و از نیرو و توان آن‌ها برای انباشت سرمایه سود می‌برند. جایی هم که لازم باشد فرزندان‌شان را می‌کشند تا برای غارتِ بیشتر، زنده بمانند. زیرا پول دارند.

سوم:
قاچاق انسان سالانه ۳۱.۶ میلیارد دلار درآمد دارد. بیش از ۵۰ درصد قربانیان قاچاق انسان بین ۱۸ تا ۲۴ سال دارند و سالیانه یک و نیم میلیون کودک، قربانی قاچاق می‌شوند.
بر اساس تحقیقات بنیاد پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، بیشترین قربانی قاچاق انسان در ایران “دختران فراری” و کودکان دستفروش هستند. ماهانه ۵۵ دختر ایرانی ۱۶ تا ۲۵ ساله، در کراچی توسط افراد ثروتمند خریداری می‌شوند.
قاچاق کودکان عمدتا برای استعمار با کار رایگان و فروش اعضای بدن صورت می‌گیرد.
قاچاق اعضای بدن به دو صورت انجام می‌شود: ربودن افراد، بی‌هوش کردن و خارج کردن عضوی از بدن آن‌ها در حالی که زنده هستند و قرار دادن این عضو در اختیار افرادی که منتظر عضو پیوندی هستند و مبلغ هنگفتی برای آن پرداخت می‌کنند. یا نبش قبر کردن مردگان و فروش اجسادشان.

چهارم:
فاطمه دانشور عضو شورای شهر تهران روز شنبه ۱۰ تیر در گفتگو با فارس به خرید و فروش باند بزرگ کودکان در تهران اشاره کرد و گفت:‌ در بسیاری از موارد کودکان ناپدید می‌شوند و اعضای بدن آنها قاچاق می‌شود و بعد از مدت‌ها جسد برخی از آنها در بیابان‌ها بدون کلیه و چشم رها می‌شود.

#امیر_چمنی
@komitec <
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


📝 بلای معدنِ طلا در #روستای_آق_‌دره

واقع در شهر #تکاب #آذربایجان_غربی


#امیر_چمنی


سرمایه‌داری هار است. مانند سگ بو می‌کشد و هر جا چیزی برای غارت پیدا کند، لشِ خود را روی آن می‌اندازد. بعد تا جایی که می‌تواند می‌خورد تا فربه شود. جایی که معدن و چاه نفت و کارگر ارزان و خونی برای مکیدن باشد، سرمایه‌دار و کارخانه و استثمارِ کارگر و غارت منابع و انباشت سرمایه هم وجود خواهد داشت.
سال‌هاست مصیبتِ سرمایه روی سر اهالی روستای آق‌دره آوار شده است. کشف معدن روزگار مردم آق‌دره که در ترکی به معنای «دره‌ی سفید» است را سیاه کرده و طلا، بلای جانِ روستا و روستاییان شده است. نوشش برای صاحبان معدن و نیشش برای اهالی و کارگران است.
ــ سال گذشته ١٧ نفر از کارگران فصلی معدن طلای آق‌دره که در اعتراض به اخراج و بیکاری در تجمعات دی‌ماه سال ۱۹۹۳ شرکت داشتند، با یک درجه تخفیف از حبسِ تعزیری، به شلاق و جزای نقدی محکوم شدند.
ــ ششم دی ماه سال پیش سه کارگر اخراج‌شده‌ی معدن آق‌دره در اعتراض به از دست دادن کارشان در محوطه‌ی معدن اقدام به خودکشی کردند اما توسط همکاران خود به بیمارستان منتقل شده و نجات یافتند.
ــ پیش‌تر نیز یکی از کارگران به نامِ (س.ق) توسط سیانورِ موجود در محیط کار خودکشی کرده بود که به شهادت اکثر کارگران، عامل آن ناراحتی‌های عصبیِ نفوذ جیوه بود.
ــ روز پنج شنبه، ۲۵ خرداد مردم روستاهای آق‌دره اولیا، وسط، سفلی و انگورد در اعتراض به بیکاری شدید مردم منطقه که با از بین رفتن مراتع و فروپاشی زمینه‌های کسب‌وکار، متقاضی کار در معدن بودند و با تاکید به این که معدن در مراتع روستاهای ما واقع شده و بیشتر کارگران شاغل در این معدن غیربومی هستند و فقط چند نفر از اهالی روستاها با قراردادهای فصلی و بدون امنیت شغلی در این معدن کار می‌کنند، جلوی کارخانه تجمع کرده بودند، با شکایت صاحبان معدن و مداخله‌ی نیروی انتظامی سرکوب و ۱۳ نفر مصدوم شدند.
معدن طلای آق‌دره سومین معدن طلای ایران است که دو سهامدار عمده دارد؛ عباس احمدی نیری و علی کلاهدوز. عباس احمدی نیری مدیرعامل فعلی کارخانه است و برادران او همراه با علی کلاهدوز اصفهانی، از اعضای انجمن حجتیه و رییس هیأت مدیره‌ی شرکت ملی صنایع مس ایران در دولت هاشمی، و دارای نشان افتخار از دولت‌های سابق، از سهامداران اصلی شرکت هستند.
مراتعی که مردم با کشاورزی در آن‌ها زندگی می‌گذراندند، حالا زیر سموم مختلف از قبیل سیانور و سموم سنگین فلزی مانند جیوه قابلیت کشت‌شان را از دست داده‌اند. مردم به خاطر فعالیت‌های معدن، شغل پیشین خود را از دست داده و در محیط آلوده و سمی در جستجوی کار هستند. در سال‌های اولیه احداث کارخانه، آن‌ها به اهالی وعده‌ی اشتغال و رونق اقتصادی منطقه را داده بودند، اما نه تنها کاری برای‌شان نکردند، بلکه نکبت را با خود به منطقه آوردند. با عدم رعایت فاصله‌ی قانونی محل احداث کارخانه با محیط مسکونی که از پنج کیلومتر به ۱۸۰۰ رسانده‌اند، هم زمین هایشان را نابود کردند، هم محیط زیست و بافت تاریخی و فرهنگی آنجا را دچار دگرگونی کردند، هم اوضاع معیشت اهالی را در وضعیت بحرانی قرار دادند و نهایتا کارگران را اخراج کرده و شلاق زدند. این در حالی‌ست که با غارت طلاهای متعلق به خاکِ روستای کارگرانی که شلاق خوردند، «مهدیار احمدی»، پسر یکی از مدیران معدن، در کانادا کلکسیونی از اتومبیلهای لوکس به ارزش ده میلیون دلار دارد.
در گزارش منتشر شده در سایت پروبلماتیکا با عنوان "کاشفان فروتن طلا" از زبان یکی از اهالی آمده است: «کارگران بدون استثنا دچار مشکلات اعصاب‌اند، آن‌جا دعوا زیاد می‌شود، آمار طلاق و ازهم‌پاشیدگی خانواده‌ها بالا رفته و در محیط کار معدن هیچ آرامشی نیست. یک‌بار سال ۸۷ یا ۸۸ بود که ۱۰ نفر را به علت بالا‌رفتن فلزات سنگین از جمله جیوه در خون‌شان به بیمارستان لقمان در تهران فرستادیم و همگی بستری شدند. آن کارگران اعزام شده می‌گویند وقتی مدیریت بیمارستان متوجه شد که از فرآوریِ طلا آمده‌ایم، سریعاً ترخیص‌مان کردند و پزشک، حاضر به تشکیل پرونده نشد؛ درحالی‌که این کارگران که در استحصال طلا کار می‌کردند، بیماریِ شدید داخلی داشتند.» اما تنها کارگران نیستند که از این سموم آسیب دیده‌اند، بلکه محاسبات نشان می‌دهد که در بدن تمام مردم منطقه، مقدار جیوه از حد مجاز گذشته است.
حال چگونه است که دستگاه قضایی و انتظامی با شکایت «شرکت پویا زرکاران» علیه کارگران، آن‌ها را سرکوب و محاکمه می‌کند اما شکایت مردم منطقه علیه این تخلفات سنگین راه به جایی نبرده و نتیجه‌ی هر نوع اعتراضی، اخراج و شلاق و سرکوب بوده است؟ شاید پاسخ خیلی ساده باشد: همبستگی شدید نهادهای قدرت با سیستم پول و سرمایه و «طلا»!


⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️


#فوروارد_فراموش_نشه

با ما #همراه باشید 👇 👇 👇👇👇


🌹 نان و آزادی🌹

@Nan_Azadi
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️

📝 از غوغای انتخابات تا اسیدپاشی و مرگ کارگران

#امیر_چمنی


صورت، تجلی‌گاهِ زشتی و زیباییِ ظاهریِ آدم‌هاست. کوچک‌ترین خراشی نظمِ آن را به هم می‌ریزد. چندی پیش درِ ماشین گوشه‌ی ابروی فاطمه را شکافت. زخمِ عمیقی نبود، اما همه‌اش نگران این بودیم که آیا ردّ این زخمِ کوچک باقی خواهد ماند یا نه؟
سال‌هاست اسید صورتِ زنان و دختران را در خیابان‌ها، در کسری از ثانیه از هم می‌پاشاند و متلاشی می‌کند. اما هیچ مکانیسمی برای جلوگیری از این جنایتِ هولناک تعریف و هیچ تدبیری برای آن اندیشیده نشده است.
در جامعه‌ای که از آن به عنوانِ «جزیره‌ی ثبات و امنیّت» یاد می‌شود، هر روز شاهدِ ایجادِ «ناامنی» نه از سویِ داعش‌های آن‌سوی مرزها، که از سوی شهروندانِ همین جزیره و زامبی‌های وطنی هستیم. اسیدپاشی، کیف‌قاپی، خفت‌گیری، آدم‌ربایی، تجاوز، قتل و ایجاد ضرب و جرح آسیب‌هایی هستند که مستقیماً با بدن آدمی سر و کار دارند.
همه‌ی بزهکاری‌ها و شرارت‌ها و جنایت‌ها توسط افرادی صورت می‌گیرد که محصولِ مستقیمِ همین جامعه و همین سیستم هستند. همان‌هایی که قربانی می‌کنند، خود قربانیِ وضعِ موجودند.

هفته‌ی گذشته اتفاقاتی رخ داد که هیجانِ کاذبِ جماعتِ مدهوش از نتیجه‌ی انتخابات و کثرتِ عکس‌های جوهری و پست‌های بنفش مجال پرداختن به آن‌ها را نداد و در هیاهوی کُری‌خوانی‌ها و گردن‌کشی‌های مجازی گم شدند؛ «اسیدپاشی در اهواز» و «انفجار کوره‌ی ذوب فولاد در یاسوج». مردم چنان جوگیر شده بودند که انگار روحانی منجیِ بشریت، و لیستِ امید، امیدبخشِ «بی‌تَکرار» آلامِ این جماعتِ خواب‌زده است.
این بار به مددِ «بنفش‌بازی» دیگر حتی از «زردبازی» و «ای وای دلم سوخت» و «چه هولناک...» و «وای مامان...» و «بیابان را سراسر مه گرفته» و «مرغ سحر ناله سر کن» هم خبری نبود. گویی تمامِ مصائب حل شده و مردم به همه‌ی خواسته‌هاشان رسیده‌اند، غافل از این‌که مصائب اصلی از همان فردای انتخابات شروع شده است.
دوشنبه هفته‌ی گذشته بر اثر انفجار در یکی از کوره‌های ذوب فولاد در یاسوج ۹ نفر از کارگران مصدوم شدند و تا دیروز ۳ تن از کارگران بر اثر سوختگی جان خود را از دست دادند.
اما «ماله‌کشی» هم‌دلانه‌ی مسئولین به شکل «پلاسکو» و «معدن یورت» این‌بار اتفاق نیفتاد. نه یاسوج، تهران بود که قالیباف و معاون و وزیر روحانی دم به ساعت در خرابه‌های ساختمانِ پلاسکو جلوِ دوربین بروند، نه ایام انتخابات بود که روحانی با خدم و حشم و نوکر و چاکر، رهسپارِ معدن یورت شود. اینجا یاسوج بود، شهری دورافتاده، محروم و پیرامونی.
ظهر پنجشنبه نیز ۳ نفر در حادثه‌ی اسیدپاشی در منطقه‌ی باهنر اهواز متلاشی شدند، اما در حد لاشه هم به آن‌ها پرداخت نشد.
چند روز از انفجار کوره‌ی ذوب فولاد در یاسوج و «ذوب» شدنِ ۳ کارگر در آن‌جا نگذشته بود که خبر رسید ۴ کارگرِ کارخانه‌ی پسماند مشهد در دیگِ خمیرِ کاغذ افتادند و «خمیر» شدند.


🌹🌹🌹🌹🌹

🌹 نان و آزادی 🌹

@Nan_Azadi