چند کلمه
#کرمانخوانی•
هنوز هم وقتی که باد در کوچههایش میپیچد، با خودش بوی زیره و آویشن و آلاله میآورد. فقط کافی است مشامت را در ازدحام آسمانخراش
های دلخراش گُم نکرده باشی، تا با اندکنسیمی بروی به روزگاری که «پدر» همانطور که در اتاقِ دلبازِ روبهحیاط نشسته، بگوید: برای تحویل سال برویم
#جوپار خانۀ «ننبابا»؛ و تو پر دربیاوری از شادی... و بعد با بچه
های خانواده برنامه بریزی که یکسر هم بروید پای «قناتِ گوهرریز» و «ششمخزن»، که دستوپایی به آب بزنید و سربهسرِ ماهی
های بازیگوش بگذارید. بعد هم پدر و مادر را راضی کنید که برای ناهار، یا عصر، در همان نزدیکیها به
#ماهان بروید. درست مثل
#احمدرضا_احمدی که پدرش آنها را برای تحویل سال به ماهان میبُرد... برویم؟ برای گُمشدن در آرامشِ «آرامگاهِ شاهنعمتالله ولی»، هیاهوی «باغِ شازده»؛ برای همرنگ شدن با آن کاشیها و سروها و سپیدارها، همراه شدن با آن آبِ روانِ روشن، همآواز شدن با آنهمه پرندۀ خوشخوان...
راستی فردا کجا برویم؟ برویم
#سیرجان؟ برویم «بادگیر چپقی» را ببینیم؟ برویم «باغسنگی» را ببینیم و سر مزار «درویشخان» فاتحه بخوانیم؟ راستی چرا آنهمه سنگِ سنگین را به آن درخت
های خشک، وصل کرده بود؟ یکسر هم برویم
#پاریز؛ نزدیک است؛ زادگاهِ استاد
#باستانی_پاریزی. برویم زیر سایۀ صنوبرهایش بنشینیم و آن غزلِ استاد را بخوانیم؟ یادِ آن شب که صبا بر سرِ ما گل میریخت... یا اصلاً برویم
#شهربابک؛ موافقید؟ برویم «عمارت موسیخانی» را ببینیم؟ «میمند» هم که نزدیک است؛ برویم پرت شویم در دلِ تاریخ؟...
پسفردا چه کنیم؟ پیشنهاد من کویرگردی است؛
#کلوتهای_شهداد؛ برویم آن شبِ پرستاره را ببینیم و دیوانه شویم؟ اما در راه، سری هم به سیرچ بزنیم؛ موافقید؟ اصلاً صبحانه را همانجا میخوریم، کنار رودخانه و درختهایش. حتی میشود بعد از صبحانه، یکیدو ساعتی هم در آن اطراف قدم بزنیم؛ شاید توانستیم خانۀ پدریِ
#هوشنگ_مرادی_کرمانی را هم پیدا کنیم؛ یا دستکم کوچۀ کودکیهایش را...
برنامهتان برای پنجشنبه چیست؟ من که میگویم برویم سمتِ جنوبِ استان. آنجا که برای خودش حکایتی است! اول برویم
#بم؟ برویم آن شکوهِ زخمخورده را در ارگ ببینیم؟ برویم سر مزار
#ایرج_بسطامی؟ راستی نوارِ «گلپونهها» یادمان نرود... بعد برویم آنطرفِ جنوب؛ برویم سمت «دلفارد»؟ آن کوه
های بلند و رودخانه
های خروشان و درختان سربهفلککشیده را که ببینی، یادت میرود که اینجا جنوبِ استان است یا شمالِ کشور!؟ یکسر هم برویم
#جیرفت و
#کهنوج؟ موافقید؟
مگر تمام میشود دوستداشتنی
های این استانِ پهناور؛ چند شهرِ دیگر هم مانده؛ بردسیر، بافت، زرند، راور...
راستی جمعه را چه کنیم؟ جمعه را در خودِ
#کرمان بمانیم؟ دلم برای شهرم تنگ شده؛ برای خانه
های قدیمیِ پررمز و رازش، برای بازارِ پرقصهاش، برای میدان و حمام گنجعلیخان و کاروانسرای دلگشایش، برای گنبد جبلیۀ باشکوهش، برای جنگلِ قائم؛ که بدوم وسطِ کاج
های بیشمارِ منظمش؛ بروم تا پای آن کوهِ دیرسال...
•
سالِ نودوشش دارد به آخر میرسد. دلم برای شهرمان تنگ شده؛ برای استانمان؛ برای «کرمانِ عزیز»مان. راستی، روحِ مهربانِ «ننبابا» و «آقبابا» شاد... بروم چمدانم را ببندم؟
•
#مجتبی_احمدی•
@NaakhaaNaa