#رباعیخوانی ای دوست، بیا که ترک تحصیل کنیم> مجتبی احمدی
•
چند رباعی برای خاطرات مهرماه؛ از مدرسه تا دانشگاه/ این رباعیها پیشکش میشود به همۀ آموزگاران سختکوش؛ خاصه آن معلم مهربان که سیسال پیش پادرمیانی کرد تا پای من و چند همشاگردیام، به فلک بسته نشود.
•
#باز_آمد_رفتمهر آمده بود و به دبستان می
رفت«همشاگردی سلام»گویان می
رفتآن طفل عجول، کودکیهایم بود
از کوچۀ عمرم به خیابان می
رفت•
#د_مثل_درختخورشید که چون همیشه برمی
آمدتا ظهر، خبر پشت خبر می
آمدیکریز، معلم از درختان میگفت
از شهر ولی بوی تبر می
آمد•
#خاطره_بازیانگار برای خود کمک میآورد
زخمی بودم؛ داشت نمک میآورد
«ناظم» که همیشه کابْل میزد به دو دست
اینبار برای پا، فلک میآورد
•
#فهم_مشترکهمچون نانی که روزهها میفهمند
یا چون آبی که کوزهها میفهمند
درد است به نیمنمره محتاج شدن!
این را همۀ رفوزهها میفهمند
•
#علم_لاینفعتا کی هی قال و قیل، تحلیل کنیم
از دانش بیفایده، تجلیل کنیم
از مدرسه، از درس، گرفتهاست دلم
ای دوست، بیا که ترک تحصیل کنیم
•
#درس_زندگیگفتند که: درس... ما رُمان میخواندیم
این شد که دو ترم، رد شدیم و ماندیم
آن سال چقدر زندگی شیرین شد
از بس که کلاس زیست را پیچاندیم!
•
#کلاس_ادبیاتاستدلال قیاسیام بود انگار
یا زیباییشناسیام بود انگار
استاد که از «لیلی و مجنون» میگفت
وصف من و همکلاسیام بود انگار!
••
••
#مجتبی_احمدی•
> منتشرشده در شمارهٔ نمیدانمچندمِ
#مجله_کرگدن•
•
@NaaKhaaNaa