با یاد بی شمار مادرانِ داغدارِ کشتارگاه ایران؛ آنها که رفتهاند، و آنها که ماندهاند و پیرانه سرپای میکشند تا مزار عزیزان را گلباران کنند در خاورانهای ایرانِ در بند.
"یلدای مادران سیه پوش"
صدایت از حنجرهی خونین میگذرد و بر لبانِ خشک و ماسیدهات یخ میبندد هنوز هجرانی میخوانی با نگاهی مات گمشده در هیچجا
زخمت را میخراشی مادر!
هنوز هم چشمان پاییزیات این گل را میپاید خفته در جنون عاشقی پیچیده در «نه» خونین پَرپَر
غرقه درگرداب جنونی مادر!
داغی بر دل و کینهزاری در جان داری مرغِ سر بریده را مانی پیش از آنکه جان تهی کند، بال بال میزند!
چه بار سنگینی داری مادر!
بهچون بید در معبر باد پیچان پیچان میپیچی در خود و مشت میکوبی با درد بر سینهی زمختِ شبِ سرد دل پرنده را مانی بر هیمهای گداخته گُر میگیری گُر میگیری
وعده ما #پنجم_دی، روز بزرگداشت جانباختگان آبان خونین ۹۸ #پنجم_دی روزِ گرامیداشت جنبش معترضانی که برای #نان_کار_آزادی به خیابانها آمدند و گلوله باران شدند.
مادری که سنگ قبر فرزندش را نوازش میکند به لُری میگوید: فرزندم! حتی یکبار دستت را جلوی بابا دراز نکردی. میگفتی: بابا ۴ صبح میره ۱۱ شب میاد من چه جوری ازش پول بگیرم؟ پسر غیرتی و عزیزم
رضا از ۱۴ سالگی کار میکرد به امید داشتن زندگی معمولی وکار خوب اما سهمش گلولهای شد که در ۱۹ سالگی جانش را گرفت.
رضا معظمی گودرزی، جوانی که با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ جان باخت.
وعده ما #پنجم_دی، روز بزرگداشت جانباختگان آبان خونین ۹۸ #پنجم_دی روزِ گرامیداشت جنبش معترضانی که برای نان کار آزادی به خیابانها آمدند و گلوله باران شدند.