🚩🚩🚩#شعله_پاکروان مادر
#ریحانه_جباری، در صفحهی اینستاگرام خود متنی خطاب به
#محمدعلی_نجفی که تازه آزاد شده است، نوشته است. این متن به شرح زیر است:
آقای
نجفی!
سردار و وزیر و شهردار و نورچشمی حکومت!
شنیدم کسالت داشتی و از زندان آزاد شدی.
خوب کردی رفتی خانهات. آدم توی زندان میپوسد. مادرتان هم دلخون میشد. چقدر آن سربالایی اوین را بیاید و ساعتها منتظر نوبت باشد تا بلکه هفتهای بیست دقیقه شما را ملاقات کند.
آقای
نجفی خوش به حال شما. از همان لحظه اول که خبر جنایت شما منتشر شد حسودی منهم شروع شد. آخر من تمام مراحلی را که باید میگذراندید دیده بودم. من سالن اداره دهم آگاهی شاپور را میشناسم. دختر نوزده سالهام آنجا بود. وسط تیرماه در همان سالن که شما چای مینوشیدی او شلاق خورد و ناخنهای پایش کشیده شد. هفت سال در زندان ماند و هرگز انگشتهای پایش را بمن نشان نداد. همکاران همان مردی که با شما دست داد و بدرقهتان کرد، موهای دختر مرا دور دستهایش پیچید و تن نحیف دخترم را روی زمین کشید. دو ماه به دستور محمدحسین شاملو که آنوقت ها برو و بیایی داشت و رئیس شعبه یک بازپرسی بود به انفرادی افتاد. در حالیکه من و همسرم دیوانهوار هر روز دنبال خبر و اثری از او بودیم به او گفته بودند پدر و مادرت دیگر تو را نمیخواهند و او ناامید و تنها زیر شکنجه جسمی و روحی به خودکشی فکر میکرد. ماهها طول کشید تا شاملو اجازه داد وکیل بگیریم. اما شما از همان روز اول وکیل داشتی . آنهم اقای علیزاده طباطبایی که فقط وکالت از ما بهتران و ژنهای مرغوب مثل شما را میپذیرد.
عدالت هم کلا زیر قدمهای ایشان است..تا اینجای کار سوسمار پیر (محمدحسین شاملو که اکنون به عنوان وکیل مشغول فریب مردم بیچاره است) همان بازجوی ریاکار که هیچ زمانی از نفرینهایم در امان نخواهد بود، هر رذالتی کرد تا بتواند پرونده را ببندد و پول کیفرخواستش را بگیرد. لعنت ابدی بر او و هست و نیستش باد.
یکسال و نیم بعد، دادگاه برگزار شد. وقتی قاضی سوالهایی کرد که نشان میداد بیگناهی دخترم را دریافته، وقتی به پسر سربندی گفت پدر متدین شما چرا با نامحرم خلوت کرده؟ وقتی او و خانوادهاش را که به دخترم حرفهای غیراخلاقی میزدند تهدید به بازداشت و اخراج از دادگاه کرد, فهمیدند ممکن است ریحان من نجات یابد. پس حیله دیگری چیدند. قاضی را به ارومیه فرستادند و حسن تردست را به جایش نشاندند. یک بی شرف تمام و کمال. میدانید او به دخترم چه گفته بود؟ گفته بود باید اجازه میدادی تجاوز صورت بگیرد بعد میآمدی شکایت میکردی.
اقای
نجفی! خیلی به شما حسودیم میشود. حکم قصاص شما صادر شد اما کرباسچی و دیگر مقامات حکومتی شروع کردند به افشاگری میترا استاد. تا پیش از آن هرگز لفظ پرستو را نشنیده بودیم. ولی با این تعاریف خیلی از طرفداران پیدا و پنهان حکومت گفتند این پرستو حقش بوده که با گلوله بمیرد.
اما در مورد دختر من داستان طور دیگری بود. حتی مهدی خزعلی ( که امیدوارم در آتش جهنم بسوزد ) حاضر نشد به مردم بگوید در روز حادثه سربندی را دیده که با عجله میرود. به او که شریک تجاریش بود و دفتر کارشان در یک ساختمان، میگوید کجا میروی؟ سربندی هم جواب میدهد یک دختر دکوراتور دیدهام که میروم ترتیبش را بدهم. (لعنت بر او). میدانید چرا چیزی نگفت؟ جواب را از زبان خود خزعلی میگویم. او در مراسم شهرام فرجزاده (جوانی که ظهر عاشورای هشتاد و هشت توسط آتش به اختیاران کشته شد و اکنون خواهرش حوری به جرم دادخواهی در زندان است) در حضور دیگران و از جمله شهین مهینفر (مادر امیرارشد تاجمیر که زیر چرخهای ماشین نیروی انتظامی له شد) که روی صندلی کنار خزعلی نشسته بود گفت اگر این حرفها را علنی کنم هست و نیستم از دست میرود. آخر خزعلی با جلال سربندی (دستش قلم بشود که زیر پای دختر مظلومم را خالی کرد) شریک شده و با هم برج میساختند و تجارت میکردند.
خلاصه اینکه آقای
نجفی, خیلی خوش به حالتان شده که به دلیل حال نداشتن و خستگی ناشی از سه ماه زندان با پول فراوانی که از جیب مردم دزدیدهاید به خانه برگشتید تا روشن تر از روز به مردم نشان دهید که آخرین ذره از عدالت هم در ایران مرد. آیا میدانید محمد نظری که اسمش خیلی با شما هماهنگ است، نزدیک بیست و پنجسال از عمرش را بدون یک روز مرخصی در زندان گذرانده و اسمش را گذاشته اند بیکسترین زندانی ایران؟ معلوم است که نمیدانید. آخر او چه دخلی دارد با شما که یکی از ناکسترین و باکسترین مهرههای جمهوری شیطانی هستید. آرش صادقی و زینب جلالیان و بسیاری زندانی بیمار هم نادیده بگیریم. آخر شما و امثال شما خون رنگین دارید که به دلیل مختصری کسالت باید آزاد شوید. نه آنها که با سرطان و کوری دست به گریبانند. نه آنها که مثل جراحی و زمانی و صابر جان دادند بی آنکه کسی به دادشان برسد.
البته من خوشحالم که اعدام نشدید.چون حتی برای دشمن هم آن